دانشنامه آزاد فارسی

<hr> مترادف ظاهر : آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوه گر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، هیئت <hr> متضاد ظاهر : باطن، پنهان، نهان <hr> برابر پارسی : آشکار، پیدا، رویه، نما، نمایان، هویدا

مترادف ظاهر : آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوه گر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، هیئت متضاد ظاهر : باطن، پنهان، نهان برابر پارسی : آشکار، پیدا، رویه، نما، نمایان، هویدا

ظاهر

ظاهر عباسی

ظاهر فاطمی

ظاهرشاه محمد

<hr> مترادف ظاهری : صوری، قشری، بیرونی، داخلی، سطحی، ظاهربین، ظاهرگرا، قشرگرا ، درونی <hr> متضاد ظاهری : باطنی <hr> برابر پارسی : رویه ای

مترادف ظاهری : صوری، قشری، بیرونی، داخلی، سطحی، ظاهربین، ظاهرگرا، قشرگرا ، درونی متضاد ظاهری : باطنی برابر پارسی : رویه ای

ظاهری

ظاهریه

<hr> مترادف ظرفیت : گنجایش، وسع، وسعت، گیرش <hr> برابر پارسی : گنجایش، خورند، گنجانه، گنجایی

مترادف ظرفیت : گنجایش، وسع، وسعت، گیرش برابر پارسی : گنجایش، خورند، گنجانه، گنجایی

ظرفیت

ظرفیت الکتریکی

ظرفیت حیاتی

ظرفیت زیست محیطی

ظرفیت زیستی

ظرفیت گرمای ویژه

ظرفیت گرمایی

ظروف سفالی

ظروف مرتبطه قانون

ظریف بن ناصح ابوالحسن

ظریف فرهاد

ظریف محمدجواد

ظریف هوشنگ

ظریفی حسین

ظفار

ظفار شورش

ظفر السلطان

ظفرنامه خسروی

ظفرنامه شامی

ظفرنامه منظومه

ظفرنامه یزدی

ظل السلطان مسعود میرزا

<hr> مترادف ظلم : آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه <hr> متضاد ظلم : مهر <hr> برابر پارسی : ستم، بیداد، جفا، زورگفتن

مترادف ظلم : آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه متضاد ظلم : مهر برابر پارسی : ستم، بیداد، جفا، زورگفتن

ظلم

ظلمت در نیمروز

ظلی رضاقلی میرزا

ظلیم

<hr> مترادف ظن : احتمال، پندار، تردید، توهم، حدس، زعم، شک، گمان، گمانه، وهم <hr> متضاد ظن : یقین <hr> برابر پارسی : گمان، پندار، گمانه

مترادف ظن : احتمال، پندار، تردید، توهم، حدس، زعم، شک، گمان، گمانه، وهم متضاد ظن : یقین برابر پارسی : گمان، پندار، گمانه

ظن

ظهار

<hr> مترادف ظهر : پشت، خلف، دنبال | نیمروز <hr> متضاد ظهر : رو | <hr> برابر پارسی : نیمروز، پُشت

مترادف ظهر : پشت، خلف، دنبال | نیمروز متضاد ظهر : رو | برابر پارسی : نیمروز، پُشت

ظهر

ظهران

<hr> برابر پارسی : پُشت نویسی

برابر پارسی : پُشت نویسی

ظهرنویسی

<hr> مترادف ظهور : بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی <hr> متضاد ظهور : پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی <hr> برابر پارسی : پیدایش، آشکاری، پیدایی، نمود

مترادف ظهور : بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی متضاد ظهور : پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی برابر پارسی : پیدایش، آشکاری، پیدایی، نمود

واژه های حرف "ظ" - دانشنامه آزاد فارسی