صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ح" - اصطلاحات
حاتم بخشی
حاجی حاجی مکه
حاشا و کلا
حاشیه رفتن
حال امدن
حال دادن
حال وهوای کاری را داشتن یا در یا توی حال وهوای کاری بودن
حال پخش کردن
حال کردن
حال کسی به هم خوردن
حال کسی جا یا سر جا یا سر جایش امدن
حال کسی خراب بودن
حال کسی را جا یا سرجا یا سرجایش اوردن
حال کسی را داشتن
حال کسی را گرفتن
حال کسی سر جا نبودن
حال کسی گرفته شدن
حال گیری کردن
حال یا حال وحوصله ی حال وهوای یا چیزی کسی یا کاری را داشتن
حالا کو تا ان
حالت چیزی به کسی دست دادن
حالی به حالی شدن یا کردن
حالی کسی بودن یا شدن
حجت بر کسی تمام بودن یا شدن
حجت بر کسی تمام کردن
حرف باد هواست
حرف تو دهن کسی گذاشتن
حرف حرف می اورد
حرف حساب جواب ندارد
حرف حق تلخه
حرف دهنت را بفهم
حرف راست را باید از بچه شنید
حرف مرد یکی است
حرف مردم تمامی ندارد
حرف مفت زدن
حرف مفت کفشت جفت
حرف گل انداختن
حرمت امام زاده با متوالی است
حساب به دینار بخشش به خروار
حساب حسابه کاکا برادر
حساب سر انگشتی
حساب کار خود را کردن
حسرت به دل کچل خدیجه مردم ندیدم نوه و نتیجه
حسش نیست
حسن خدا داده را حاجت مشاطه نیست
حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت
حسود هرگز نیاسود
حسین صاف کار
بیشتر