صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ش" - اصطلاحات
شاخ به شاخ شدن یا سرشاخ شدن
شاخ توی جیب کسی گذاشتن
شاخ خود را کشیدن یا برداشتن
شاخ دراوردن
شاخ را بند کردن یا چسباندن
شاخ شدن
شاخ غول را شکستن
شاخ وشانه یا شاخشانه کشیدن
شاخ کسی را شکستن
شاخک های خود را به کار انداختن
شاسکول
شاسی
شاسی بلند
شاش کسی کف کردن
شاشیدن به چیزی یا شاشیدن به هیکل کسی
شال و کلاه کردن
شال وکلاه یا کفش وکلاه کردن
شان کسی اجل شدن
شانه خالی کردن
شاه می بخشه شیخعلی خان نمی بخشه
شاهنامه اخرش خوشه
شب بیا باغ
شتر با بارش گم می شود
شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه
شتر دیدی ندیدی
شتر سواری دولا دولا نمی شود
شتر و گاو پلنگ
شتره شلخته
شتری است که در خانه همه می خوابد
شخصی را به یک پی سه کردن
شریک دزد و رفیق قافله
شست پات تو چشمت نره
شست کسی خبردار شدن
شستم خبردار شد
شصت تیر
شقایق
شل بدی سفت می خوری
شل کن سفت کن در اوردن
شلخک
شلغم
شلم شوربا
شلنگ تخته انداختن یا زدن یا شلنگ و تخته انداختن یا زدن
شله زرد
شلیمف
شمر جلودارش نیست
شمشیر از رو بستن
شمشیر را غلاف کردن
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
بیشتر