صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ص" - اصطلاحات
صابون به دل مالیدن
صابون چرک را می برد چرک صابون را
صابون کسی به تن خوردن
صابون کسی به تن یا جامه ی دیگری خوردن
صاف شدن
صاف وپوست کنده یا صاف و پوست کنده
صبح دولت دمیدن
صبر ایوب
صبر قاصد خداست کارها روبرو است
صحبت بر سر چیزی بودن
صحبت کسی با دیگری گل کردن یا گل انداختن یا کرک انداختن
صد تا چاقو بسازه یکیش دسته نداره
صد رحمت به کسی یا چیزی
صدا از دریوار در بیاد از فلانی در نمی یاد
صدای چیزی را درنیاوردن
صدای کسی از جای گرم درامدن
صدای کسی را دراوردن
صدای کسی یا چیزی را بریدن
صدتایک غاز
صدرحمت به کفن دزد اولی یا باز هم کفن دزد اولی
صغراوکبرا یا صغرا و کبرا چیدن
صغری کبری چیدن
صفاسیتی
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
صنار بده اش به همین خیال باش
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار
صورتش را با سیلی سرخ نگه می داره