صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "م" - گویش اصفهانی
ما
مات
مادر
مادربزرگ
مادرزن
مادرشوهر
ماده
مادیان
مار
مارمولک
ماست
ماسه
ماش
مالیخولیا
مالید
مالیدن
ماما
ماند
ماندن
مانده
ماه
ماهگرفتگی
ماهی
ماهیتابه
ماهیچه
ماهیچه ساق پا
مایوس
متصل
متعجب
مثانه
مثقال
مجرد
مجمعه
محبت
محتوای یک مشت
محکم
مخملک
مداد
مدفوع
مرد
مردن
مرده
مردی که آنجا نشسته، دوست من است (/ با من دوست است).
مرزنجوش
مرغ
مرغدانی
مروارید
مری
بیشتر