دانشنامه عمومی

ق مثل قلقلک

ق مثل قوش

<hr> مترادف قاید : امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

مترادف قاید : امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

قائد

قائد الغر المحجلین

قائدطاهر

قائدی

قائدی سه

<hr> مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی <hr> برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

قائم

قائم اباد

قائم اسلامی خواه

قائم ال محمد

قائم بهروانه

<hr> مترادف قایم مقام : جانشین، خلیفه، مباشر، نایب، نماینده، وارث، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین

مترادف قایم مقام : جانشین، خلیفه، مباشر، نایب، نماینده، وارث، وکیل برابر پارسی : جانشین

قائم مقام

قائم مقام فراهانی

قائم مقام مدیریت و منابع وزیر امور خارجه

قائم مقام مشاور امنیت ملی

قائم مقام وزارت دفاع ایالات متحده امریکا

قائم مقام وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا

قائم پور پاکستان

قائم گنج

<hr> مترادف قایمه : پایه، ستون، شمع، قبضه، راست

مترادف قایمه : پایه، ستون، شمع، قبضه، راست

قائمه

قائمیه

قائی برد

قاان تایلا

قاانی شیرازی

<hr> مترادف قاب : چارچوب، چهارچوب، کادر، دوری، سینی، طبق، قاپ، کعب، جلد، غلاف، محفظه، اندازه، مقدار <hr> برابر پارسی : دورک، چهارچوب، چارچوب، چاربر

مترادف قاب : چارچوب، چهارچوب، کادر، دوری، سینی، طبق، قاپ، کعب، جلد، غلاف، محفظه، اندازه، مقدار برابر پارسی : دورک، چهارچوب، چارچوب، چاربر

قاب

قاب بازی

قاب بالان

قاب بندی فولادی سبک

قاب بندی چوبی

قاب خاطره

قاب دبی

قاب دهم

قاب سبک فلزی

قاب سرد

قاب سنگی سراب کنار

<hr> برابر پارسی : فرآویز

قاب عکس

قاب عکس دیجیتال

قاب های خالی

قاباخ

قاباخ بلاغ

قاباخ تپه

قاباق تپه

قابس

<hr> مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق <hr> متضاد قابل : نالایق <hr> برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق متضاد قابل : نالایق برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

واژه های حرف "ق" - دانشنامه عمومی