مترادف غنی : بی نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین
متضاد غنی : فقیر
برابر پارسی : توانگر، بی نیاز، توانگری، سرمایه دار، سرشار
rich man
free from want, rich
flush, fat, gentleman, rich, opulent, wealthy
فراوان , دولتمند , وافر , توانگر , گرانبها , باشکوه , غني , پر پشت , زياده چرب يا شيرين
بینیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین ≠ فقیر
(غِ نا) [ ع . ] 1 - (مص ل .) توانگر شدن . 2 - (اِمص .) بی نیازی ، توانگری .
(غَ) [ ع . ] (ص .) 1 - توانگر. 2 - بی نیاز.
(از قاموس الاعلام ترکی ).
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) (میرزا...) عبدالغنی . متخلص به غنی . ازسادات بزرگوار محال تفرش بود. این رباعی از اوست :
ای از بر من برد دل آگاهت
سوی سفری که بود خاطرخواهت
از غایت رشک بود کز پیش نظر
رفتی و نگفتیم خدا همراهت .
(ازآتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 240).
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) ابن قطیب . صحابی است . (حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص 102).
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) ابن یعصر (اعصر) بن غطفان . از قیس عیلان ، از عدنان . جدی جاهلی است و منسوب آن غنوی است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 761). در اعلام المنجد آمده : غنی بن اعصور (کذا) از قبایل شمالی جزیرةالعرب بود، شاعر عرب طفیل بن عوف ملقب به طفیل الخیل بدان قبیله منسوب است .
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) از اجداد است . فرزندان او بطنی از بنی عروةبن زبیربن عوام اند. مساکن ایشان در بهنساویه واقع در مصر بود، و معروف به جماعة رواق اند. (ازاعلام زرکلی ج 2 ص 761). بنی غنی از فرزندان عروةبن زبیر از قبیله ٔ عبدالعزی هستند. (صبح الاعشی ج 1 ص 357).
(از آتشکده ٔ آذر چ بمبئی ص 407).
ابوشکور بلخی (از فرهنگ اسدی ).
ناصرخسرو.
سعدی (گلستان ).
سعدی (گلستان ).
سعدی (گلستان ).
ناصرخسرو.
سعدی (بوستان ).
غنی . [ غ َ نا ] (ع ص ) شایسته و سزاوار. درخور و لایق . یقال : مکان کذا غنی من فلان ؛ ای مَئِنَّة منه ؛ ای مخلقة به و مجدرة. (از اقرب الموارد).
غنی . [ غ ِ نا / غ ِ نَن ْ ] (ع مص ) زن گرفتن مرد. تزوج . (از اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده : غنی ، مرد را زن دادن و زن را شوی . || غانیه شدن زن ، و زن غانیه آنکه او را بزنی بخواهند و او امتناع کند، و بقولی آنکه بزیبایی خود از آرایش بی نیاز باشد، یا زنی که شوهر کند و با وی بی نیاز باشد. (از اقرب الموارد). || مقیم شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (المصادر زوزنی ). اقامت کردن ، چنانکه گویند: «غنوا بدیارهم ثم فنوا». مَغنی ̍. (اقرب الموارد). || زیستن . (المصادرزوزنی ). زندگانی کردن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : کاءَن لم یغنوا فیها. (قرآن 92/7). || توانگری . (مهذب الاسماء) (صراح ). توانگر شدن . (المصادر زوزنی ). بسیاری و فراوانی مال . (از اقرب الموارد). دستگاه . (صراح ). مقابل فقر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). طَول . || بی نیاز گردیدن . بی نیازی . || بسنده کردن از چیزی . اکتفاء. || ماندن در دوستی ، چنانکه گویند: «غنیت لک منی بالمودة». (از اقرب الموارد). || غَنِیَت دارنا تهامة؛ یعنی بود در تهامه (منتهی الارب )؛ یعنی خانه ٔ ما تهامه بود. || (اِ) چاره . گویند: ما له عنه غنی ؛ یعنی او را از وی چاره نیست . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) (اصطلاح تصوف ) آرامش دل به وعده گاه الهی است . اهل اﷲ گویند: غنی ، خشنودی به موجود و شکیبایی بر مفقود باشد. و بعضی گویند: الغنی قوت القلوب مع القلة، و سرالحال ، و قطعالاَّمال ، و ترک القیل و القال . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
غنی . [ غ ُ ن َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) قاسم غنی . به سال 1316 هَ . ق . در شهر سبزوار متولد شد. پدرش سیدعبدالغنی زراعت پیشه بود و از محضر حاج ملا هادی سبزواری حکیم و فیلسوف معروف معاصر درک فیض کرده بود، و به فلسفه و ادبیات علاقه داشت و از این رو فرزندش نیز از کودکی شوق وافر به تحقیق و مطالعه در فنون ادب و فلسفه پیدا کرد. چهارده سال بیش نداشت که پدرش جهان را وداع گفت . پس از طی تحصیلات مقدماتی برای تکمیل مطالعات و معلومات به تهران آمد وبه مدرسه ٔ دارالفنون قدیم که یکی از مدارس معروف آن زمان بود وارد شد، و در سال آخر تحصیل برای ادامه ٔ تحصیلات در رشته ٔ پزشکی به بیروت رفت و در آنجا دانشکده ٔ طب را به پایان رسانید و به اخذ دکتری نایل آمد و به زبان و ادبیات عرب احاطه ٔ کامل پیدا کرد. غنی در اواخر سال 1299 هَ . ش . به ایران بازگشت و به سبزوار رفت ، و در آنجا مدت سه سال به طبابت اشتغال داشت ،و پس از آن برای تکمیل تحصیلات خود به فرانسه رفت و در آنجا با محمد قزوینی آشنایی پیدا کرد، و در مجالسی که برای تحقیق در آثار ادبی و تاریخی و حکمت و عرفان در منزل هر یک از آنان تشکیل میشد از محضر یکدیگرکسب فیض میکردند. در آذرماه سال 1307 هَ . ش . به ایران بازگشت و مدت یک سال در سبزوار و چند سال در مشهد به طبابت پرداخت . در دوره های 10، 11، 12 و 13 بنمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. در اسفندماه سال 1314 هَ . ش . بعنوان استاد در دانشکده ٔ طب بتدریس دروس بیماریهای عصبی و تاریخ طب و علم اخلاق پزشکی مشغول شد، و مدت دو سال نیز در دانشکده ٔ معقول و منقول به تدریس علم النفس پرداخت ، و در همان احوال به عضویت کمیسیون پزشکی فرهنگستان ایران انتخاب شد. غنی پس از حادثه ٔ شهریور 1320 هَ . ش . برای نخستین بار در دولت سهیلی وزیر بهداری ، سپس در فروردین ماه سال 1323 در کابینه ٔ ساعد وزیر بهداری و بعد وزیر فرهنگ شد، ولی در تاریخ نهم اردیبهشت همان سال بسبب کسالت مزاج از شغل خود استعفا کرد. و1945 م . بنمایندگی از طرف دولت ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو شرکت کرد، و پس از آن نیز چندبار در کنفرانسهای مختلف جهانی بعنوان نماینده ٔ دولت ایران شرکت جست ، و سه سال در کشورهای متحده ٔ آمریکا به مسافرت و مطالعه و تحقیق و تتبع پرداخت . در اثر حادثه ٔ اتومبیل در سرحد کشور مکزیک استخوان پایش شکست و چهار ماه و نیم بستری بود. پس از رفع بیماری از طرف دولت ایران به سفارت کبرای مصر منصوب شد. در شهریورماه سال 1326 هَ . ش . به ایران بازگشت ، و در آبان ماه سال 1327 بسمت سفیر کبیر ایران در ترکیه منصوب و عازم آنکارا شد، و در آنجا از این شخصیت ممتاز علمی و ادبی استقبال شایانی بعمل آمد. مدتی پس از آن برای معالجه به امریکا رفت ، ولی مداوا مؤثر واقع نشد و در تاریخ دهم فروردین ماه سال 1331 هَ . ش . در لوس آنجلس درگذشت . غنی یکی از رجال نامی و شخصیتهای بزرگ فرهنگی و سیاسی معاصر و از خدمتگزاران ادب و زبان فارسی بود. به زبانهای فرانسوی و انگلیسی و عربی احاطه ٔ کامل داشت ، و با افکار بزرگان باخترزمین آشنا بود. به آثار آناتول فرانس دانشمند معروف فرانسه بسیار علاقه مند بود و سه کتاب از آثار او را به فارسی سلس ترجمه کرده است . محمد قزوینی در این باره مینویسد: «نخستین قدمی که دراین راه دیدم ایشان برداشته بودند، و آن ترجمه و طبع دو داستان معروف نویسنده ٔ مشهور فرانسه آناتول فرانس بود که در کمال خوبی با انشاء روان منسجم و بکلی عاری از جمیع این سخافتهای اختراعی سنوات اخیر به اضافه ٔ حواشی و توضیحات بسیار مفید از عهده ٔ آن برآمده بودند. یکی داستان طائیس که از شاهکارهای مشهور نویسنده ٔ فرانسوی مزبور است و مکرر در اپرای پاریس به معرض نمایش گذارده شده است و دیگری «عصیان فرشتگان » است . داستان طائیس بسال 1308 و کتاب عصیان فرشتگان 1309 به طبع رسیده است ، و «بریان پزی ملکه ٔ سبا» را در آذرماه 1323 هَ . ش . بمناسبت صدمین سال تولد آناتول فرانس با کمال دقت و امانت به فارسی روان ترجمه کرده ،حواشی و توضیحات لازم بسیاری بر آن افزوده است ، و مسائل علمی ، فلسفی و حکمی را نیز توضیح داده است . غنی از نظر اعتقادی که به لسان الغیب حافظ داشت ، در آثار و احوال حافظ و حوادث زمان او تحقیقات و تفحصات عمیق کرد. و در کتاب نفیس «بحث در آثار و افکار و احوال حافظ» نکات تاریک زمان او را روشن ساخت ، و از این راه خدمت بزرگی به ادبیات زبان فارسی نمود. محمد قزوینی دوست و معاشر آن مرحوم در مقدمه ٔ جلد اول اهمیت این کتاب را بتفصیل بیان کرده است . (رجوع به مقدمه ٔ مذکور شود). جلد اول کتاب که راجع به تاریخ عصر حافظ یا تاریخ مفصل فارس و مضافات و ایالات مجاور آن در قرن هشتم هجری است در مرداد سال 1321 هَ . ش . به انضمام حواشی و فهارس مربوط و مقدمه ٔ فاضلانه ٔ محمد قزوینی در تهران در چاپخانه ٔ بانک ملی ایران به چاپ رسید، وجلد دوم آن که تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلف آن از صدر اسلام تا عصر حافظ است در آبان ماه سال 1322 هَ . ش . به انضمام مقدمه و حواشی و فهارس مبسوط بعلاوه ٔ فرهنگ مصطلحات صوفیه طبع شد. علاوه بر کتاب فوق ، غنی با همکاری دانشمند فقید محمد قزوینی ، دیوان حافظ را نیز جداگانه تصحیح کرد و این دیوان به سال 1320 هَ . ش . از طرف وزارت فرهنگ انتشار یافت . سایر تألیفات و آثار غنی عبارتند از: 1- رساله ای در شرح احوال و آثار ابن سینا در 106 صفحه که در دی ماه سال 1315 هَ . ش . از طرف دبیرخانه ٔ فرهنگستان ایران انتشار یافت . 2- معرفة النفس ، از انتشارات مؤسسه ٔ وعظو خطابه و مجموعه ٔ دروس او در دانشکده ٔ معقول و منقول . 3- مشارکت در تصحیح رباعیات عمر خیام با فروغی که بسال 1321 هَ . ق . به طبع رسید. 4- مشارکت در تصحیح تاریخ بیهقی با اکبر فیاض استاد دانشگاه در سال 1324 هَ . ش . . غنی ایام فراغت را به مطالعه و تحقیق میگذرانید. کتابخانه ٔ شخصی او شامل پنجهزار جلد کتاب خطی و چاپی و حاوی نسخ ممتازی از کتب نفیس قدیم و جدید بود. بقرار مسموع غنی نظر به علاقه ٔ فراوانی که به آثار فرهنگی و ملی و هنرهای زیبا در طی سالیان دراز داشت ، موزه ای از عکسها و خطوط رجال و مشاهیر ایران فراهم آورده بود که از لحاظ نفاست و زیبایی کم نظیر است ، و کمتر میتوان به جمعآوری آن موفق شد. (از مجله ٔ دانش سال 1331 شماره ٔ 10 و 11 ص 565 به اختصار). و رجوع به مجله ٔ مذکور شود.
(واژۀ پیشنهادی کاربران) پُردار.
پر بار، پرمایه، توانگر