← دانگ
چارگان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چارگان. ( اِ مرکب ) چهارگان : ظاهراً ببهای چهار درهم یا بوزن چهار مثقال ( بقیاس بیستگان و بیستگانی [ العشرینیه ] و کمر هزارگانی ) :
خریدی همی مرد بازارگان
ده آهو و گوری بها چارگان.
خریدی همی مرد بازارگان
ده آهو و گوری بها چارگان.
فردوسی.
فرهنگستان زبان و ادب
[موسیقی] ← دانگ
کلمات دیگر: