کلمه جو
صفحه اصلی

رابطه بایدها و هست ها

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «هیوم» مغالطه ای را به فیلسوفان اخلاق نسبت می دهد که بر اساس آن استدلال های اخلاقی فیلسوفان نتایجی در بر دارد که مفهوم «باید» در آن ها به کار رفته است. در حالی که این مفهوم در هیچ یک از مقدمات استدلال وجود ندارد؛ زیرا مقدمات آن تماما به «هست ها» مربوط بوده و مفادشان «هست» و «نیست» هاست. بر این اساس استدلال از «هست» بر «باید» و برقراری ارتباط منطقی بین گزاره های علمی یا فلسفی و گزاره های ارزشی یا اخلاقی مغالطه است.
عمده مخالفت ها با این استنتاج در غرب از سوی منطق دانان صورت گرفته است. بیشتر آنان استنتاج «باید» از «هست» یا «ارزش» از «واقع» را نادرست می دانند. جالب آنکه فیلسوفان اخلاقی که به این مخالفت رای داده اند عمدتا از منظر منطقی به این رابطه نگریسته اند.
جایگاه بایدها و هست ها در اخلاق
رابطه باید و هست را از سه منظر می توان پی گرفت. یکی به لحاظ پیوند واژگانی این دو باهم و این که اساسا در ساحت معنا آیا این دو باهم رابطه ای دارند؟ به این معنا که آیا می توان در واژه باید اشاره ای به معنای هست یافت یا به عکس در واژه هست رد پایی از واژه باید وجود دارد؟ دوم این که آیا دو گزاره ای که یکی از آنها اخلاقی-و مشتمل بر یک باید است-و دیگری گزاره ای غیر اخلاقی است -و خبر از تحقق چیزی را در عالم می دهد- پیوندی با هم دارند؟ از این جهت که آیا نقش و کارکرد این دو نوع قابل تبدیل است یا خیر؟ و سوم این که آیا پیوند منطقی میان این دو گزاره وجود دارد؟ به تعبیر دیگر امکان استنتاج یکی از دیگری وجود دارد؟ این منظر خود به دو گونه قابل تصویر است. یکی این که آیا از جمله ای که یک هستی را می رساند مثلا این که خدا هست، می توان یک باید استنتاج کرد و گفت چون که خدا هست پس باید به دستورات او گوش فرا داد. دیگری این که جمله ای غیر اخلاقی مشتمل بر هستی از جمله ای مشتمل بر بایستی استنتاج شود. با عنایت به روابط سه گانه باید ها و هست ها باید گفت آنچه به لحاظ تاریخی بیشتر مورد بحث و جدل فیلسوفان اخلاق قرار گرفته استنتاج منطقی بایدها از هست ها بوده است.
تاریخچه این مساله بایدها
چنان چه در صدر سخن آمد ظاهرا اولین کسی که در غرب این بحث را مطرح کرد دیوید هیوم بود. وی متن مختصری در این باره نگاشته است و در آن این مساله را طرح کرده است. خلاصه ادعای وی این است که: «در هر سیستم اخلاقی که تا هم اکنون به آن بر خورد کرده ایم پیوسته به این مطلب وقوف یافته و به پی جویان فلسفه گوشزد کرده ایم که اندیشمندان فلسفه اخلاق در طرح و بحث مسائل خود تا چند زمانی با روش و زبان متداول و معمولی فلسفه به گفتگو می پردازند و همه جا با شیوه معلوم و مشخص فلسفه اندیشی، نخست مساله هستی خدا را مورد بررسی قرار می دهند و از همان طریق و مطابق همان روش معمولی فلسفه مطالعات و نظریات خود را درباره خصایص و خصلت های اختصاصی انسان ها ابراز می دارند اما ناگهان به محض ورود در طراحی های اخلاقی با شگفتی بسیار می یابیم که این روش هماهنگی با فلسفه دگرگون می گردد و دیگر اثری از رابطه های منطقی است و نیست که به طور معمول در تشکیل قضایا و مسائل فلسفه به کار برده می شود به چشم نمی خورد و در این سیستم اندیشه هیچ قضیه یا مساله ای نیست که با بایستی و نبایستی سازمان نیاقته باشد.» تفسیرهای متفاوتی از این سخن هیوم ارائه شده است که مفاد متناقضی از کلام وی استنباط کرده اند. اما به نظر می رسد صحیح ترین برداشت از سخنان هیوم گویای این حقیقت است که او در صدد انکار ارتباط منطقی دو دسته گزاره هاست. در نظر وی عجیب می نماید که گزاره های مربوط به هستی و مرتبط با احساسات آدمی بتوانند به عنوان دلیل و سند صحت و سقم احکام مربوط به طبیعت آدمی یا احکام اخلاقی باشند. از همین رو سخنان هیوم امروزه مورد استشهاد بسیاری از معتقدان به وجود شکاف و گسست منطقی بین گزاره های از نوع هستی و گزاره های از نوع بایستی است. به نظر اینان، هیوم پیشگام دفاع از این ایده است.
طیف شناسی موافقان و مخالفان باید و هست
...


کلمات دیگر: