کلمه جو
صفحه اصلی

شجاعت


مترادف شجاعت : پرجگری، پهلوانی، جلادت، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی

متضاد شجاعت : جبن

برابر پارسی : دلیری، دلاوری

فارسی به انگلیسی

braveness, bravery, courage, daring, gameness, pluck, prowess

bravery


فارسی به عربی

رجولة , شجاعة , عزم

مترادف و متضاد

courage (اسم)
یارایی، مروت، چیرگی، شجاعت، دلیری، جرات، رشادت، دلاوری

pluck (اسم)
شهامت، شجاعت، انقباض، تصمیم، دل و جرات

bravery (اسم)
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه

valor (اسم)
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی

heroism (اسم)
شجاعت، قهرمانی

gallantry (اسم)
شجاعت، سلحشوری، رشادت، دلاوری، زن نوازی، بهادری

manhood (اسم)
شجاعت، مردانگی، مردی، رجولیت، ادمیته

valiancy (اسم)
شجاعت، مردانگی، دلاوری، بهادری

valiance (اسم)
شجاعت، دلاوری، بهادری

پرجگری، پهلوانی، جلادت، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی ≠ جبن


فرهنگ فارسی

دلیربودن، پردل بودن، دلیری نمودن، پردلی، دلاور
۱ - ( مصدر ) دلیر بودن جرات داشتن . ۲ - ( اسم ) دایری دلاوری جرات پردلی .

فرهنگ معین

(شَ عَ ) [ ع . شجاعة ] (اِمص . ) دلیری ، بی باکی .

لغت نامه دهخدا

شجاعت. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) ( مأخوذ از شجاعة عربی ) دلیر شدن در کارزار. صفتی است از صفات اربعه جمیله که حد وسط است بین تهور و جبن. دلاوری. دل داری. دلیری. صاحب بأس. ( یادداشت مؤلف ). قوتی است متوسط میان جبن و تهور. ( غیاث اللغات ). بهادری و دلاوری. جرأت. دلیری. پردلی. ( ناظم الاطباء ). در تداول علماء اخلاق قوه ای که میان جبن و تهور است. ( از فرهنگ نظام ). نیروئی است خشمی که نفس بدوی برتری جوید بر آنکه با وی دشمنی سازد. ( نوروزنامه ). یکی از کیفیات نفسانیه است و از اقسام خلق است. ملاصدرا در تعریف آن گوید: شجاعت خلقی است که افعال میان تهور و جبن دو طرف افراط و تفریط آنند و از رذائلند. خواجه طوسی گوید: شجاعت آن است که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نماید تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رأی او کند تا هم فعلی که کند جمیل شود و هم صبری که نماید محمود باشد و بالاخره حد اعتدال غضب را شجاعت گویند و طرف افراط را تهور وطرف نقصان را جبن گویند و از حد اعتدال آن که عفت است ، خلق کرم ، نجدت ، شهامت ، حلم ، ثبات ، کظم غیظ، وقارو غیره منشعب میگردد و از طرف افراط آن ، کبر، عجب وغیره منشعب میگردد. و از طرف تفریط آن مهابت ، ذلت ، خساست ، ضعف ، حمیت ، عدم غیرت و حقارت نفس منشعب میشود. خلاصه آنکه ، حکمای قدیم برای نفس سه قوه متباینه شمرده اند: قوه ناطقه ، قوت غضبی ، قوت شهوانی. قوت غضبی که آن را نفس سبعی نیز گویند مبداء خشم و دلیری و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع و مزید جاه باشد وهرگاه حرکت نفس سبعی به اعتدال بود و نفس ناطقه را انقیاد نماید تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رأی او کند شجاعت حاصل آید و نیز حکمای قدیم از قبیل فیثاغورس و سقراط و افلاطون برای سعادت و برای فضیلت چهار مرحله مقرر داشته اند که یکی از آن شجاعت است. و اما انواعی که در تحت جنس شجاعت است یازده نوع است : کبر نفس. نجدت. بلندهمتی. ثبات. حلم. سکون نفس. شهامت. تحمل. تواضع. حمیت. دقت. ( از اخلاق ناصری ص 48، 72، 74، 76، 91، 92 ) : شجاعت و دل و زهره اش این بود که یاد کرده آمد. ( تاریخ بیهقی ).
خرد باید آنجا وجود و شجاعت
فلک مملکت کی دهد رایگانی.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ).
چهار شیر به دست خویش بکشت و در شجاعت آیتی بود [ مسعود ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 239 ).

شجاعت . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از شجاعة عربی ) دلیر شدن در کارزار. صفتی است از صفات اربعه ٔ جمیله که حد وسط است بین تهور و جبن . دلاوری . دل داری . دلیری . صاحب بأس . (یادداشت مؤلف ). قوتی است متوسط میان جبن و تهور. (غیاث اللغات ). بهادری و دلاوری . جرأت . دلیری . پردلی . (ناظم الاطباء). در تداول علماء اخلاق قوه ای که میان جبن و تهور است . (از فرهنگ نظام ). نیروئی است خشمی که نفس بدوی برتری جوید بر آنکه با وی دشمنی سازد. (نوروزنامه ). یکی از کیفیات نفسانیه است و از اقسام خلق است . ملاصدرا در تعریف آن گوید: شجاعت خلقی است که افعال میان تهور و جبن دو طرف افراط و تفریط آنند و از رذائلند. خواجه ٔ طوسی گوید: شجاعت آن است که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نماید تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رأی او کند تا هم فعلی که کند جمیل شود و هم صبری که نماید محمود باشد و بالاخره حد اعتدال غضب را شجاعت گویند و طرف افراط را تهور وطرف نقصان را جبن گویند و از حد اعتدال آن که عفت است ، خلق کرم ، نجدت ، شهامت ، حلم ، ثبات ، کظم غیظ، وقارو غیره منشعب میگردد و از طرف افراط آن ، کبر، عجب وغیره منشعب میگردد. و از طرف تفریط آن مهابت ، ذلت ، خساست ، ضعف ، حمیت ، عدم غیرت و حقارت نفس منشعب میشود. خلاصه آنکه ، حکمای قدیم برای نفس سه قوه ٔ متباینه شمرده اند: قوه ٔ ناطقه ، قوت غضبی ، قوت شهوانی . قوت غضبی که آن را نفس سبعی نیز گویند مبداء خشم و دلیری و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع و مزید جاه باشد وهرگاه حرکت نفس سبعی به اعتدال بود و نفس ناطقه را انقیاد نماید تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رأی او کند شجاعت حاصل آید و نیز حکمای قدیم از قبیل فیثاغورس و سقراط و افلاطون برای سعادت و برای فضیلت چهار مرحله مقرر داشته اند که یکی از آن شجاعت است . و اما انواعی که در تحت جنس شجاعت است یازده نوع است : کبر نفس . نجدت . بلندهمتی . ثبات . حلم . سکون نفس . شهامت . تحمل . تواضع. حمیت . دقت . (از اخلاق ناصری ص 48، 72، 74، 76، 91، 92) : شجاعت و دل و زهره اش این بود که یاد کرده آمد. (تاریخ بیهقی ).
خرد باید آنجا وجود و شجاعت
فلک مملکت کی دهد رایگانی .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
چهار شیر به دست خویش بکشت و در شجاعت آیتی بود [ مسعود ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 239).
آن را که چون چراغ بدی پیش آفتاب
از کافران شجاعت پیش شجاعتش .

ناصرخسرو.


خارش همه شجاعت و بارش همه سخا
رسته به آب رحمت و حکمت بر او رطب .

ناصرخسرو.


وگر به جود و سخا و شجاعت و مردی
کسی بماندی ،ماندی ولی حق حیدر.

ناصرخسرو.


به میدان مکن در شجاعت سبق
به مجلس مکن در سخاوت سرف .

مسعودسعد.


رأی در رتبت بر شجاعت مقدم است . (کلیله و دمنه ).
- شجاعت شعار ؛ دلیر و بی باک و بی پروا. (ناظم الاطباء). رجوع به شجاعة شود.

فرهنگ عمید

دلیری، دلاوری، پردلی.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی دلیری و دلاوری) در اصطلاح اخلاق، یکی از چهار فضیلت اصلی (سه فضیلت دیگر عبارت اند از حکمت، عفت، و عدالت). شجاعت، حد وسط تهور و ترس است و مراد از آن، این است که نفس غضبی، فرمانبردار نفس ناطقه شود تا در امور هولناک، پریشان نگردد و خردمندانه دست به اقدام بایسته بزند و این اقدام بایسته، حاصل نظارت خرد بر انسان است و رهاندن وی از ترسویی و بی باکی.

فرهنگ فارسی ساره

دلیری، دلاور


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شجاعت از فضایل اخلاقی است که فرد دارای این فضیلت دارای قوت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری ها می باشد. از این عنوان در باب صلات و جهاد سخن گفته اند.
شجاعت به عنوان یکی از فضائل نفسانی و صفات و اخلاق پسندیده، عبارت است از قوّت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری های آن که از آن به دلیری و دلاوری نیز تعبیر می شود. عالمان علم اخلاق، شجاعت را به استقامت و اعتدال قوه غضبیه تعریف کرده و استقامت و اعتدال آن را به این دانسته اند که با سهولت تحت فرمان عقل درآید و از انحراف به دو سوی افراط؛ یعنی تهور و بی باکی و تفریط، یعنی ترس، مصون باشد. معنای شجاعت، همانا قوت قلب است که معنای آن طیف گسترده ای را شامل می شود. هر چه شدت آن بیشتر شود، ارزش و اهمیت آن بیشتر می شود. در واقع هیچ مرتبه ای از آن، اعم از ضعیف یا شدید، نامطلوب نیست و مقوله ای است که افراط و تفریط در آن راه ندارد.
افراط و تفریط در شجاعت
پس اینکه گفته می شود «تفریط در شجاعت همان جبن و افراط در آن، همان تهور است که در شمار صفات ناپسند است» سخنی نادرست است. زیرا تهور از مقوله فعل است و نه صفات، و لذا افراط در شجاعت نمی تواند به شمار آید. همچنین جبن به معنای عدم قوت قلب است، که آن هم تفریط در شجاعت نیست، بلکه نسبت جبن و شجاعت مصداق باب عدم و ملکه است. توضیح آنکه تهور به معنای سقوط است. پس بنّایی که بر زمین سست، ساختمانی را بنا می کند، آن ساختمان در معرض سقوط و درهم ریختن است و عمل بنّا، تهور نامیده می شود. خدای متعال می فرماید: «اَ فَمَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ اَمْ مَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا کسی که مسجدی را به غرض تقوی و خداپرستی تاسیس کرده و رضای حق را طالب است، مانند کسی است که بنایی سازد و برپایه سستی، در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افکند؟ و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.» پس کسی که قوت قلبش را به طور نابجا و در موردی غیر عقلایی به کار برد، به او متهور گفته می شود، همچون کسی که خود را در معرض هلاکت قرار می دهد یا بدون سلاح به طرف شیر می رود، یا بدون سلاح و انگیزه عقلایی و شرعی با دشمن درگیر می شود و... خداوند متعال می فرماید: «... وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ...؛ و خود را به دست خویش به مهلکه و خطر درنیفکنید....» پس چنانکه می بینید تهور از افعال ناپسند است، نه صفات ناپسند. به علاوه تهور از نظر عقل و شرع محکوم و مطرود است. همچنین جبن به معنای ضعف قلب است. پس به کسی که از شجاعت و قوت قلب بی بهره است، جبان و بزدل گفته می شود. در واقع جبن امری وجودی نیست تا گفته شود که از جمله افعال است یا صفات، یا آنکه مرحله تفریط شجاعت است. فرد جبان و بزدل از بسیاری از نعمات محروم و در معرض بسیاری از ناملایمات است. پس اگر برای او هیچ محرومیتی جز محروم ماندن از جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... نباشد، برای او کافی است تا از سعادت های ابدی محروم گردد. همچنین اگر برای او هیچ مصیبتی جز تنبلی، خواری، سستی، بی ثباتی و بی عاری نباشد، او را بس است که تیره روز و بدبخت شمرده شود. این همه ناشی از عدم قوت قلب است و بی بهره بودن از شجاعت موجب محرومیت از نعمات فراوان و مواجه شدن با ناملایمات بسیار می گردد. از سوی دیگر تهور علاوه بر آنکه به معنی کفران نعمت شجاعت و کاربرد نابجای آن است، موجب به خطر انداختن خود و دیگران و مفاسد بسیار دیگر می شود. چنانکه بعضی از اصحاب ائمه (علیهم السّلام) تهور پیشه ساخته، اسرار را فاش می کردند و ناخواسته موجب به خطر افتادن شیعیان می شدند و به همین دلیل مورد اعتراض آن پیشوایان گرامی، که درود خدا بر آنان باد، قرار می گرفتند.
شجاعت در قرآن
آیاتی از قرآن کریم به بیان جایگاه شجاعت پرداخته است.
← فضیلت مهم
...

جدول کلمات

تهور

پیشنهاد کاربران

نترسیدن از چیزی

درخشیدن

شجاعت یعنی گذشتن گذشت کردن شجاعت یعنی بخشیدن بزرگترین شجاعتها گذشت کردن هرکسی نمیتونه گذشت کنه دلی بسیار بزرگی میخواد که مادری از فرزندش چشم بپوشاند و درراه وطن از او بگذرد واقعا خیلی شجاعت میخواد جوان۱۸ ساله از جانش بگذرد برای وطنش بنظرم تنها معنی شجاعت گذشت کردن

دلیر - شیردل -

قوی بودن💪🏻
دلیر💪🏻
پهلوانی💪🏻

شجاعت نترسیدن نیست بلکه ان است که انسان بتواند در برابر حوادث و رنج ها و دشواری ها ایستادگی کند از مشکلات نهراسد و راه های مناسب پیروزی بر انها را جست و جو کند .


کلمات دیگر: