عیب کردن . ذام .
ذیم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذیم. [ ذَ / ذی ] ( ع اِ ) عیب. ( مهذب الاسماء ) آهو. ذان. ذاب. ذین. ذام.
ذیم. [ ذَ ] ( ع مص ) عیب کردن. ذام.
ذیم. [ ذَ ] ( ع مص ) عیب کردن. ذام.
ذیم . [ ذَ ] (ع مص ) عیب کردن . ذام .
ذیم . [ ذَ / ذی ] (ع اِ) عیب . (مهذب الاسماء) آهو. ذان . ذاب . ذین . ذام .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
طبرسی فرمود: ذأم و ذیم به معنی عیب شدید است ولی راغب آنرامذمّت گفته است یعنی: فرمود از آن خارج شو در حالی که مذموم و مطرود هستی. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
طبرسی فرمود: ذأم و ذیم به معنی عیب شدید است ولی راغب آنرامذمّت گفته است یعنی: فرمود از آن خارج شو در حالی که مذموم و مطرود هستی. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
wikialkb: ریشه_ذئم
کلمات دیگر: