کلمه جو
صفحه اصلی

بحث کردن


مترادف بحث کردن : جدل کردن، گفت وگو کردن، مباحثه کردن، محاوره کردن، مذاکره کردن، مناظره کردن، حفر کردن، کندن

برابر پارسی : گفتگو کردن

فارسی به انگلیسی

argue, dispute, controvert, debate, discourse, discuss, to argue, to debate or dispute, to discuss, to treat

to argue, to debate or dispute, to discuss, to treat


argue, dispute, controvert, debate, discourse, discuss


فارسی به عربی

جادل , منحرف , ناقش

مترادف و متضاد

treat (فعل)
رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن

tussle (فعل)
تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن

جدل کردن، گفتگو کردن، مباحثه کردن، محاوره کردن، مذاکره کردن، مناظره کردن


حفر کردن، کندن


۱. جدل کردن، گفتگو کردن، مباحثه کردن، محاوره کردن، مذاکره کردن، مناظره کردن
۲. حفر کردن، کندن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کنجکاوی کردن در امری . ۲ - گفتگو کردن دربار. مطلبی .

لغت نامه دهخدا

بحث کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کاویدن. واکاویدن. || گفتگو کردن. مباحثه کردن. حجت آوردن. ( ناظم الاطباء ). || مباحثه. مطارحه. حجت آوردن :
گفت تو بحث شگرفی می کنی
معنیی را بند حرفی می کنی.
مولوی.
با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. ( گلستان سعدی ).
خجل بازگردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث آن راز کرد.
سعدی ( بوستان ).
نه در هر سخن بحث کردن رواست
خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.
سعدی.
مستند اهل مدرسه زان بحث می کنند
ورنه چرا کند بکسی هوشیار بحث.
محمدقلی سلیم.
مستان کنند در سر مستی بهم نزاع
من میکنم همیشه به وقت خمار بحث.
محمدقلی سلیم.
|| نزاع کردن. || شرط کردن. گرو بستن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بحث شود.

فرهنگ فارسی ساره

گفتگو کردن


پیشنهاد کاربران

بحث کردن: جستجو کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۲۷ ) .


کلمات دیگر: