به حال زاری
زارازار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زارازار. ( ق مرکب ) بحال زاری. زارزار :
موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش
مخالفان تو از تو بویل زارا زار.
موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش
مخالفان تو از تو بویل زارا زار.
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
و رجوع به زار شود.فرهنگ عمید
۱. با حالت زاری.
۲. به حالت خواری، زبونی، ضعف، و ناتوانی.
۲. به حالت خواری، زبونی، ضعف، و ناتوانی.
کلمات دیگر: