کلمه جو
صفحه اصلی

مددکار


مترادف مددکار : پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری دهنده

برابر پارسی : یاور، همیار، دستیار، پشتیبان

فارسی به انگلیسی

aid, assistant, friend, helper, obliging

aid, assistant, helper, friend, accommodating, cooperator, supportive


aid, friend, helper


مترادف و متضاد

aid (اسم)
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مددکار، معونت

صفت پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری‌دهنده


پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاریدهنده


فرهنگ فارسی

( صفت ) یار یاور کمک کننده : خدا یار و بخت مدد کار بود .

یاری دهنده، پایمرد


جملات نمونه

مددکار اجتماعی

social worker, caseworker


فرهنگ معین

[ ع - فا. ] (اِ. ) ۱ - یاری دهنده . ۲ - مددکار اجتماعی .

لغت نامه دهخدا

مددکار. [ م َ دَدْ ] ( ص مرکب ) یاریگر. ظهیر. حامی. دستگیر : و آنکه مددکارباشد او را در همه کارهاش. ( تاریخ بیهقی ص 313 ).
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.
گر او لشکر آرد به پیکار من
نگهدار من بس مددکار من.
نظامی.
مددکار فکر شبانروز من
نمودار طبع نوآموز من.
نزاری.
|| مولی. ولی. وزیر. تبیع. عضد. ( منتهی الارب ). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || همدم. شریک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی اول شود. || آن که در کارها دیگران را یاری دهد. رجوع به مددکاری شود.
- مددکار اجتماعی ؛ در اصطلاح قضائی به کسی گفته میشود که قسمتی از وظایف ضابطان دادگستری را به نمایندگی مراجع قضائی انجام میدهد از جمله تحقیق درباره اطفال بزهکار، اداره امور کانون اصلاح و تربیت و تحقیق درباره موقعیت اجتماعی زوج یا زوجه که برای تحصیل اجازه طلاق به دادگاه مراجعه می کنند. طبق قانون مددکاران اجتماعی که در معیت مراجع مختلف قضائی انجام وظیفه مینمایند بایستی از بین فارغ التحصیلان آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی انتخاب شوند.

فرهنگ عمید

مددکننده، کمک کننده، یار، یاور.

دانشنامه عمومی

(علوم اجتماعی) معادل Social worker در انگلیسی.


واژه نامه بختیاریکا

دَر کَنا؛ درنا

پیشنهاد کاربران

ابنما

یارمند

یاریگر ، یاور

یاررس

یاررس، پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری دهنده

یاری گر


کلمات دیگر: