برابر پارسی : ( آبار ) چاه ها
ابار
برابر پارسی : ( آبار ) چاه ها
فرهنگ اسم ها
اسم: آبار (پسر) (ترکی) (تلفظ: abar) (فارسی: آبار) (انگلیسی: abar)
معنی: هیبت، سرفراز، باشکوه و ایستادگی
معنی: هیبت، سرفراز، باشکوه و ایستادگی
فرهنگ فارسی
( آبار ) ( اسم ) جمع بئر چاهها.
نام قریه بواسط دفتر و دیوان حساب
توتیا
آهوی جهنده در دویدن
نام قریه بواسط دفتر و دیوان حساب
توتیا
آهوی جهنده در دویدن
فرهنگ معین
( آبار ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ بئر، چاه ها.
لغت نامه دهخدا
ابار. [ اَب ْ با ] (ع ص ، اِ) سوزنگر. سوزن فروش . || کیک . || چاه کن . کن کن . مقنی . || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته .
ابار. [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِبْره . سوزنها.
ابار. [ اِ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن . گرددادن نخل . || نیش زدن کژدم . || سوزن دادن سگ را. || غیبت کردن کسی را. || هلاک گردانیدن . || اصلاح کشت .
ابار. [ اُ ] (اِخ ) نام جائی به یمن و گفته اند نام زمینی بدانسوی بلاد بنی سعد.
( آبار ) آبار. ( اِ ) اُسْرُب. سرب. || سرب سوخته. آنُک محرق. رصاص اسود. ( قاموس ). سرب سیاه. و طریقه ساختن آن آن است که سرب را در تابه ای آهنین نهند و کاسه ای که بن آن سوراخ است بر روی تابه واژگون کنند و بدمند تا آنگاه که سرب سوخته گردد و آن در علاج ریشها و بواسیر و سرطان بکار است. و نیز توتیا و اثمد را آبار نام داده اند، چه ماده عامله آن سرب سوخته است.
آبار. ( اِ ) دفتر حساب و دیوان حساب و آن را آواره و آوارجه نیز گویند و شاید کلمه صورتی از آمار و آماره است.
آبار. ( ع اِ ) ج ِ بئر.
آبار. ( اِخ ) نام قریه ای به واسط.
( ابآر ) ابآر. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بئر.
ابار. [ اَب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) سوزنگر. سوزن فروش. || کیک. || چاه کن. کن کن. مقنی. || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته.
ابار. [ اُ ] ( اِخ ) نام جائی به یمن و گفته اند نام زمینی بدانسوی بلاد بنی سعد.
ابار. [ اِ ] ( ع مص ) گشن دادن خرمابن. گرددادن نخل. || نیش زدن کژدم. || سوزن دادن سگ را. || غیبت کردن کسی را. || هلاک گردانیدن. || اصلاح کشت.
ابار. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اِبْره. سوزنها.
آبار. ( اِ ) دفتر حساب و دیوان حساب و آن را آواره و آوارجه نیز گویند و شاید کلمه صورتی از آمار و آماره است.
آبار. ( ع اِ ) ج ِ بئر.
آبار. ( اِخ ) نام قریه ای به واسط.
( ابآر ) ابآر. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بئر.
ابار. [ اَب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) سوزنگر. سوزن فروش. || کیک. || چاه کن. کن کن. مقنی. || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته.
ابار. [ اُ ] ( اِخ ) نام جائی به یمن و گفته اند نام زمینی بدانسوی بلاد بنی سعد.
ابار. [ اِ ] ( ع مص ) گشن دادن خرمابن. گرددادن نخل. || نیش زدن کژدم. || سوزن دادن سگ را. || غیبت کردن کسی را. || هلاک گردانیدن. || اصلاح کشت.
ابار. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اِبْره. سوزنها.
فرهنگ عمید
سُرب#NAME?
( آبار ) دارویی که از سرب و گوگرد تهیه می شد و در چشم پزشکی کاربرد داشت.
= بئر
= سُرب
= بئر
= سُرب
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابار (ابهام زدایی). ابّار ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابوالعباس احمد بن علی ابار نخشبی، اَبّار، ابوالعباس احمد بن علی بن مسلم نخشبی محدث بغداد (د ۲۹۰ق/۹۰۳م)• ابراهیم بن فضل ابار اصفهانی، ابراهیم بن فضل ابار اصفهانی، از محدّثین اصفهان در قرن پنجم و ششم هجری
...
...
wikifeqh: ابّار_(ابهام_زدایی)
جدول کلمات
آبار
چاه ها
چاه ها
پیشنهاد کاربران
تلفظ صیحیح آن، اَباری ( ابارش ) نام روستایی در سبزوار
کلمات دیگر: