کلمه جو
صفحه اصلی

مشروطه


مترادف مشروطه : نظام حکومتی مبتنی برقانون اساسی

متضاد مشروطه : استبدادی

برابر پارسی : مردم سالاری

فارسی به انگلیسی

constitutional, parliamentary, constitutional govemment, constitution

constitutional govemment, constitution


constitutional, parliamentary


فارسی به عربی

شرطی

مترادف و متضاد

conditional (صفت)
مشروط، شرطی، مشروطه، نامعلوم

constitutional (صفت)
مشروط، مشروطه، مطابق قانون اساسی

نظام حکومتی مبتنی‌برقانون اساسی ≠ استبدادی


فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) مونث مشروط . ۲ - قضیهای که در آن شرط بکار رفته باشد و آن انواع دارد . یا مشروط. خاصه . عبارت از قضی. مشروط. عام. مقید بلادوام ذاتی است و قضیهایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یاسلب آن از موضوع بشرط اتصاف ذات موضوع بوصف عنوانی باشد اعم از آنکه وصف جزو موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد مانند : کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا لادائما ( هر نویسندهای انگشتانش جنبانست در زمانی که مشغول نوشتن است نه همیشه ) یا مشروط. دائمه ( دایمه ) . قضیهایست که بحسب وصف ضروری و بحسب ذات دایمی باشد که متحمل ضرورت و لاضرورت بود . یا مشروط. دائمه لاضروریه . قضیهایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات دایم لاضروری . یا مشروط. ضروریه . قضیهایست که هم بحسب وصف و هم بحسب ذات ضروری بود . یا مشروط. عامه . عبارت از قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود بشرط آنکه موضوع متصف بوصف موضوع بود یعنی وصف موضوع را دخالتی در تحق آن ضرورت باشد مثال : کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتبا . ( هر نویسنده انگشتانش جنبانست ضروره در هنگامی که مشغول نوشتن است ) یامشروط. دائمه . قضیهایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات الادائم . یا مشروط. لاضروریه . قضیهایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات لاضروری . ۳- نوعی حکومت که در آن وضع قوانین بعهد. مجلس یا مجلسین ( شوری و سنا ) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد مقابل استبداد : از پس مشروطه نوشد فکرها سبکهایی تازه آوردیم ما ... ( بهار ) توضیح بعضی معنی اخیر را ملاخوذ از کاراکتر انگلیسی دانند و شاید در ساختن این صیغه بسیاق اسم مفعول عربی نطری بمفهوم کلمه انگلیسی مذکور هم داشته اند . یا مشروطه مشروعه . حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام . توضیح این اصطلاح را شیخ فضل الله نوری و طرفداران او بکار برده اند .
دهی از بخش حومه سوسنگرد شهرستان دشت میشان

فرهنگ معین

(مَ طِ ) [ ع . مشروطة ] (اِمف . ) حکومت دارای پارلمان که نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند، دارای نظام مشروطیت .

لغت نامه دهخدا

مشروطه. [ م َ طَ ] ( ع ص ) مشروطة. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود. || ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد:
- مشروطه خاصه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق عبارت ازقضیه مشروطه عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال : کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه دائمه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه دائمه لاضروریه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه ضروریه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه عامه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال : کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود.
- مشروطه لادائمه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم. ( از فرهنگ علوم سجادی ).
- مشروطه لاضروریه ؛ ( اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
|| مشروطه : حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهده مجلس یا مجلسین. ( شوری - سنا ) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد. ( فرهنگ فارسی معین ). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده ، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد : ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است. ( از نامه محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطه ایران تألیف کسروی ص 584 ).

مشروطه . [ م َ طَ ] (ع ص ) مشروطة. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود. || (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد:
- مشروطه ٔ خاصه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق عبارت ازقضیه ٔ مشروطه ٔ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال : کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه ٔ دائمه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه ٔ دائمه ٔ لاضروریه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری . (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه ٔ ضروریه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
- مشروطه ٔ عامه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال : کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود.
- مشروطه ٔ لادائمه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم . (از فرهنگ علوم سجادی ).
- مشروطه ٔ لاضروریه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری . (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
|| مشروطه : حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهده ٔ مجلس یا مجلسین . (شوری - سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد. (فرهنگ فارسی معین ). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده ، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد : ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است . (از نامه ٔ محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطه ٔ ایران تألیف کسروی ص 584).
از پس مشروطه نو شد فکرها
سبکهایی تازه آوردیم ما.

بهار (دیوان ج 2 ص 228).


- مشروطه خواه ؛ خواهان حکومت قانون و مخالف حکومت فردی و استبدادی . آن که طرفدار مشروطه باشد. مشروطه طلب .
- مشروطه خواهی ؛ طرفداری از مشروطه . مشروطه طلبی .
- مشروطه طلب ؛ مشروطه خواه . و رجوع به ترکیب مشروطه خواه شود.
- مشروطه طلبی ؛ مشروطه خواهی .
- مشروطه ٔ مشروعه ؛ حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام ظاهراً این اصطلاح را شیخ فضل اﷲ نوری ویا طرفداران او وضع کرده اند : یک دسته ٔ دیگر ... مشروعه را به میان آوردند و از میان مشروطه خواهان به کنار رفتند. (تاریخ مشروطه ٔ ایران تألیف کسروی چ 4 ص 259). و رجوع به همین کتاب صص 287-291 شود.

مشروطه . [م َ طَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان است که 200 تن سکنه دارد. مردم آنجا از طایفه ٔ بنی طُرُف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند.
۲. (منطق ) قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:انقلاب مشروطیت ایران

پیشنهاد کاربران

شرط = پیغام
مشروط = پیغانوند
پادشاهی مشروطه = پادشاهی پیغانوند


کلمات دیگر: