knobbly, nubby
گره گره
فارسی به انگلیسی
gnarled, knotty, lumpy, gnarly, knarry, cross-grained
مترادف و متضاد
ورم کرده، گره دار، قلمبه شده، گره گره
فرهنگ فارسی
۱ - پر از گره . یا گره گره کاری را کردن.نامنظم و اندک اندک آنرا انجام دادن.
دارای گرههای زیاد، قلمبهدار
جملات نمونه
تنهی گره گره آن درخت کهن
the gnarled trunk of that old tree
گره گره حرکت کردن، گره گره رفتن
to stop and go, to move sporadically, to move or do in fits and starts, to move jerkily
کلمات دیگر: