کلمه جو
صفحه اصلی

کد


مترادف کد : رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، خانه، سرا

برابر پارسی : راز، شماره

فارسی به انگلیسی

cipher, code, home, house

toil, labour


مترادف و متضاد

رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت


خانه، سرا


۱. رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت،
۲. خانه، سرا


فرهنگ فارسی

رنج وسختی بردن درکار، کوشش درطلب رزقکدیمین:دسترنج
۱ - ( مصدر ) بمشقت انداختن بکار سخت وا داشتن . ۲ - ( اسم ) مشقت در طلب چیزی کوشش : [ کدخدا یی همه غم و هوس است که رها کن ترا خدای بس است ] . ( حدیقه ) یا کد یمین . زحمت دست ( راست ) دسترنج : [ از کد یمین و عرق جبین ارتزاق میکرد ] .
به لغت ژند و پاژند کس باشد و عربان شخص گویند.

فرهنگ معین

(کُ ) [ انگ . ] (اِ. ) علایم اختیاری به منظور اختصار، شناسه ، رمز (فره ).
(کَ ) (اِ. ) خانه .
(کَ دّ ) [ ع . ] (مص ل . ) کوشش کردن ، رنج بردن در کار.

(کُ) [ انگ . ] (اِ.) علایم اختیاری به منظور اختصار، شناسه ، رمز (فره ).


(کَ) (اِ.) خانه .


(کَ دّ) [ ع . ] (مص ل .) کوشش کردن ، رنج بردن در کار.


لغت نامه دهخدا

کد. [ ک َدد ] ( ع اِ ) شانه سر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مشط الرأس. ( تاج العروس ). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن. ( منتهی الارب ). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کویین ( در تداول مردم قزوین ). || ( اِمص ) جد و جهد. کوشش. ( ناظم الاطباء ) :
چون رسد آن نان گرمش بعد کد
گویدش بنشین که حلوا می رسد.
مولوی.
|| کاوش. جستجو. تفحص. ( از ناظم الاطباء ). || طلب رزق. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). گدایی. ( یادداشت مؤلف ) :
پیر و طفلان شسته پیشش بهر کد
تا به سعد و نحس او لاغی کند.
مولوی.
کار یزدان را نمی بینند عام
می نیاسایند از کد صبح و شام.
مولوی.
جامه پشمین از برای کد کند
بومسیلم را لقب احمد کند.
مولوی.
- کد کردن ؛ طلبیدن. کسب کردن. بدست آوردن :
شمع نی تا پیشوای خود کند
نیم شمعی نی که نوری کد کند.
مولوی.

کد. [ ک َدد ] ( ع مص ) رنجانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). رنجانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خواستن از کسی کد کاری را. ( منتهی الارب ). خواهش کردن از کسی کوشش در کاری را. ( ناظم الاطباء ). || کشیدن چیزی را جامد باشد یا سائل. ( منتهی الارب ). کشیدن چیزی و کندن به دست خود خواه جامد باشد آن چیز یا روان. ( از ناظم الاطباء ). || اشارت کردن با انگشت. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رنج و ستهیدن در خواهانی چیزی. الحاح کردن در طلب و خواهانی چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شدت و سختی در کار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اشتداد در عمل. ( از اقرب الموارد ). || در تعب ومشقت انداختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در رنج و تعب و سختی در کار واقع شدن. ( از ناظم الاطباء ) :
تا مدد گیرد ازوهر صورتی
از کمال و از جمال و قدرتی
باز بی صورت چو پنهان کرد رو
آمدند از بهر کد در رنگ و بو.
مولوی.
|| شانه کردن سر را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || کوفتن زمین را به پای خود پس کوبیده شدن. ( از ناظم الاطباء ).

کد. [ ک َ ] ( اِ ) خانه باشد و به عربی بیت خوانند. ( برهان ). خانه و آن را کت نیز گویند چه در پارسی تا با دال مبدل می شود. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) :

کد. [ ک َ ] (اِ) خانه باشد و به عربی بیت خوانند. (برهان ). خانه و آن را کت نیز گویند چه در پارسی تا با دال مبدل می شود. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) :
کدخدایی همه غم و هوس است
کد رها کن ترا خدای بس است .

سنائی .


|| ده . (غیاث اللغات ). و رجوع به کدخدا و کدبانو و کدواده و کدیور و نظایر آن و کلمه ٔ کت شود. || تخت . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). رجوع به کت شود. || بمعنی نخست و اول هم آمده است . (برهان ).نخست و اول . (ناظم الاطباء). اما ظاهراً همان تخت است که به اشتباه نخست خوانده شده است .

کد. [ ک َ ] (اِ) به لغت ژند و پاژند کَس باشد و عربان شخص گویند. (برهان ) .


کد. [ ک َ ] (اِ) کده . کت . قد. قند. کند. (یادداشت مؤلف ). کذ. کث . خانه . بیت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کت و کلمات فوق شود. || (پیشوند) بر سر اسماء درآید و معنی خانه و محل و ده دهد، چون کدخدا (خداوند خانه ، ده و غیره ) و کدبانو (خانم خانه ). || (پسوند) به آخر اسماء پیوندد و معنی محل وجای و مقام دهد چون بتکده . (از فرهنگ فارسی معین ). مزید مؤخر در پاره یی از اسامی چون روذفغکد. فرنکد. فوزکد. براکد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کت شود.


کد. [ ک َدد ] (ع اِ) شانه ٔ سر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس . (تاج العروس ). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن . (منتهی الارب ). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کویین (در تداول مردم قزوین ). || (اِمص ) جد و جهد. کوشش . (ناظم الاطباء) :
چون رسد آن نان گرمش بعد کد
گویدش بنشین که حلوا می رسد.

مولوی .


|| کاوش . جستجو. تفحص . (از ناظم الاطباء). || طلب رزق . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). گدایی . (یادداشت مؤلف ) :
پیر و طفلان شسته پیشش بهر کد
تا به سعد و نحس او لاغی کند.

مولوی .


کار یزدان را نمی بینند عام
می نیاسایند از کد صبح و شام .

مولوی .


جامه پشمین از برای کد کند
بومسیلم را لقب احمد کند.

مولوی .


- کد کردن ؛ طلبیدن . کسب کردن . بدست آوردن :
شمع نی تا پیشوای خود کند
نیم شمعی نی که نوری کد کند.

مولوی .



کد. [ ک َدد ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را. (منتهی الارب ). رنجانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواستن از کسی کد کاری را. (منتهی الارب ). خواهش کردن از کسی کوشش در کاری را. (ناظم الاطباء). || کشیدن چیزی را جامد باشد یا سائل . (منتهی الارب ). کشیدن چیزی و کندن به دست خود خواه جامد باشد آن چیز یا روان . (از ناظم الاطباء). || اشارت کردن با انگشت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنج و ستهیدن در خواهانی چیزی . الحاح کردن در طلب و خواهانی چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شدت و سختی در کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اشتداد در عمل . (از اقرب الموارد). || در تعب ومشقت انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در رنج و تعب و سختی در کار واقع شدن . (از ناظم الاطباء) :
تا مدد گیرد ازوهر صورتی
از کمال و از جمال و قدرتی
باز بی صورت چو پنهان کرد رو
آمدند از بهر کد در رنگ و بو.

مولوی .


|| شانه کردن سر را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کوفتن زمین را به پای خود پس کوبیده شدن . (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

خانه؛ منزل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کدخدا.


خانه، منزل (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کدخدا.
۱. رنج و سختی بردن در کار.
۲. کوشش در طلب رزق.
* کد یمین: [مجاز] دسترنج.

۱. رنج و سختی بردن در کار.
۲. کوشش در طلب رزق.
⟨ کد یمین: [مجاز] دسترنج.


دانشنامه عمومی

کُد (به انگلیسی: Code) دستورالعمل تبدیل اطلاعات از یک قالب به قالبی دیگر است. به فرایند انجام این کار کدگذاری (Encoding) و عکس این عمل کدبرداری (Decoding) گفته می شود. کدگذاری عبارت است از تبدیل اسم یا یک موضوع به یک علامت قراردادی. این علامت می تواند به صورت شماره یا حرف انتخاب شده باشد. کد به منزلۀ علامت اختصاری طبقه بندی نیز محسوب می شود.
نظریه کدگذاری
در علوم مهندسی مانند مهندسی برق و رایانه، در ترجمۀ واژۀ «Code» به فارسی باید دقت و احتیاط کرد، و از ترجمۀ آن به واژه «رمز» خودداری و به همان «کُد» بسنده کرد. چرا که واژۀ «رمز» در این علوم، معنیِ کاملاً متفاوتی با آنچه که منظورمان از به کاربردن «Code» است، دارد. در غیر این صورت، این کار باعث ابهام در مفاهیمی مانند Coding، Encoding، و Decoding که در مهندسی برق بسیار رایج ند می شود. مثلاً، دو واژۀ «کدگذاری» و «رمزگذاری» به دو مفهوم کاملاً متفاوت و نامرتبط اشاره می کنند؛ کدگذاری اطلاعات (Data Encoding) با رمزگذاری اطلاعات (Data Encryption)، یکی نیست و هدف آنها دو چیز کاملاً متفاوت است. در علوم رایانه، کدنویسی (Coding)، همان برنامه نویسی (Programming) است، و هیچ ربطی به رمزنویسی (Cryptography) ندارد.
اکسپلویت ها یا همان کدهای مخرب (به معنای سود بردن از اموال دیگری) در واقع برنامه یا کد یا سلسله مراتبی از دستورات است که جهت سود بردن از یک باگ نرم افزاری یا حفره امنیتی جهت ایجاد رفتار ناخواسته یا پیش بینی نشده در نرم افزاری خاص یا سیستم سخت افزاری یا یک دستگاه الکترونیکی، استفاده می شود. این نوع از رفتارها معمولاً جهت بدست آوردن دسترسی سیستمی یا تشدید دسترسی ها یا محروم سازی سرویس سیستم مورد نظر بکار می رود.

فرهنگ فارسی ساره

راز، شماره


فرهنگستان زبان و ادب

{code} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] آرایش نمادین داده ها یا دستورالعمل ها در یک برنامۀ رایانه ای

واژه نامه بختیاریکا

( کَد ) روی؛ بر؛ سر؛ در
( کَد ) قد
( کَد ) کمر
میانه؛ وسط؛ نصف

پیشنهاد کاربران

یکی از معانی دیگر کد گدایی کردن است.

دست رنج
با تلفظ Code انگلیسی:
گذر واژه، رمز، واژه عبور

در زبان لری بختیاری به معنی
کت. کمره ی کوه.
Kad

رازینه

کلان نگر . فردی که همه جوانب را می سنجد . فردی که تصمیم گیری های کلان می نماید فردی که تصمیم سازی های کلان ارائه می دهد
مثل کد بانو کدخدا کدآما

درقدیم به معنی خانه. باجه و کیوسک. امروزه در کلماتی مثل کدبانو و کدخدا هنوز هم کاربرد دارد.
نیز به معنای نوعی پلاژ است که اهالی دزفول ؛ در دیواره ی تپه های کنار رود دز ؛ به مانند غار حفر می کنند .

شناسه ( بجای کُد )

از دید من، برابرهای یاد شده در بالا ( راز، شماره ) هیچکدام آرش � کُد� را دربرندارند؛ واژه ی �شناسه� برابر درست تری برای آن است؛ گرچه، شاید با چستجو در ریشه های باستانی زبان پارسی بتوان برای آن، واژه ی باریک تری نیز ساخت و پرداخت.


Kodسازه ای برای نگهداری احشام در زبان ملکی گالی بشکرد
کد گخ ( طویله گاو )
کد مرگ ( خونه مرغ )

شاید "رمزینه"
دوستان هم پیشنهادهای خوبی دادند

شناسه


کلمات دیگر: