کلمه جو
صفحه اصلی

عالی رتبه


مترادف عالی رتبه : بلندمرتبه، بلندمقام، صاحب منصب، عالیجاه، عالی مقام، گران پایه، والاشان، والامرتبه، والامقام

برابر پارسی : بلند پایه، گرانمایه، والا جایگاه

فارسی به انگلیسی

high-ranking, senior, top, high

high, top


top


فارسی به عربی

مسوول

مترادف و متضاد

high-ranking (صفت)
بلند، عالی رتبه، عالی مرتبه

top-echelon (صفت)
عالی رتبه

top-ranking (صفت)
عالی رتبه

official (اسم)
صاحب منصب، عالیرتبه

بلندمرتبه، بلندمقام، صاحب‌منصب، عالیجاه، عالی‌مقام، گران‌پایه، والاشان، والامرتبه، والامقام


فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که دارای مقام و مرتبه ای بلند باشد فرماندهان عالی رتبه .

لغت نامه دهخدا

عالی رتبه. [ رُ ب َ / ب ِ ] ( ص مرکب ) عالی مرتبت. آنکه را مقام بالا و برتر باشد.

فرهنگ عمید

دارای مقام و رتبۀ بلند، عالی مرتبه.

فرهنگ فارسی ساره

بلند پایه، والا جایگاه


پیشنهاد کاربران

جلیل المرتبه

والاجاه

سپهرسطوت. [ س ِ پ ِ س َطْ وَ ] ( ص مرکب ) بزرگ منزلت. عظیم الشأن :
جمشید سام حشمت سام سپهرسطوت
دارای زال صولت زال زمانه داور.
خاقانی.

سپهراحتشام. [ س ِپ ِ اِ ت ِ ] ( ص مرکب ) با عظمت. بزرگ قدر. عالی رتبت : پرویز مکنت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر چ جدید ج 3 ص 322 ) . خدام موکب ، سپهر احتشام ، شرایط اجتهاد و اهتمام بتقدیم رسانند. ( حبیب السیر ج 3 ص 322 ) . ناهید بهجت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر ج 3 ص 1 ) .

خورشیدجاه . [ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) بلندرتبه . آنکه جاه و مقام خورشید دارد : گردون غلامست از خطر خورشیدجاهست از گهرکیوان حسام است از ظفر بهرام پیکان باد هم . خاقانی .


کلمات دیگر: