کلمه جو
صفحه اصلی

تباعد


مترادف تباعد : دوری، واگرایی ، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن

متضاد تباعد : هم گرایی، تقارب، تقارن

فارسی به انگلیسی

divergence


عربی به فارسی

انشعاب يافتن , ازهم دورشدن , اختلا ف پيداکردن , واگراييدن


مترادف و متضاد

دوری ≠ هم‌گرایی


واگرایی


۱. دوری
۲. واگرایی ≠ همگرایی
۳. از هم دور شدن
۴. دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن ≠ تقارب، تقارن


فرهنگ فارسی

ازیکدیگردورشدن، ازهم دورکردن
۱- ( مصدر ) از یکدیگر دور شدندوری جستن دوری نمودن مقابل تقارب . ۲- ( اسم ) دوری .۳- ( اسم ) وا گرایی
از یکدیگر دور شدن . دور شدن . از همدیگر دور شدن . ضد تقارب . دوری .

فرهنگ معین

(تَ عُ ) [ ع . ] (مص ل . ) از یکدیگر دوری کردن .

لغت نامه دهخدا

تباعد. [ ت َ ع ُ ] ( ع مص )از یکدیگر دور شدن. ( زوزنی ). دور شدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). از همدیگر دور شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). ضد تقارب. ( اقرب الموارد ). دوری. ( ناظم الاطباء ). || دور از حقیقت. دوراز واقع. دروغ گونه : نظم این آیات پیش از استنباط رویت چون تباعدی می نماید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

دوری کردن.


کلمات دیگر: