کلمه جو
صفحه اصلی

مقابله


مترادف مقابله : تطبیق، سنجش، مقایسه، رویارویی، صف آرایی، مواجهه، ضدیت، مخالفت، روبه رو شدن، مواجهه دادن، مقایسه کردن، تطبیق دادن، ایستادگی، پایداری، تلافی، جبران، برابری، تساوی

برابر پارسی : رویارویی، درگیری، روبه رویی، ستیز

فارسی به انگلیسی

comparison, collation, confronting, checking, verifying, reciprocity, competition, confrontation, strife, tangle

comparison, collation, checking, verifying


competition, confrontation, strife, tangle


فارسی به عربی

معارضة

عربی به فارسی

ديدار (براي گفتگو) مصاحبه , مذاکره , مصاحبه کردن


مترادف و متضاد

۱. تطبیق، سنجش، مقایسه
۲. رویارویی، صفآرایی، مواجهه
۳. ضدیت، مخالفت
۴. روبهرو شدن
۵. مواجههدادن
۶. مقایسه کردن، تطبیق دادن
۷. ایستادگی، پایداری
۸. تلافی، جبران
۹. برابری، تساوی


comparison (اسم)
تطبیق، مقایسه، تشبیه، مقابله، سنجش، برابری، مطابقت، همسنجی

verification (اسم)
تصدیق، تایید، تحقیق، رسیدگی، ممیزی، مقابله، باز بینی

contrast (اسم)
ضد، مخالفت، تضاد، مقابله، همسنجی، کنتراست، تقابل، تباین

collation (اسم)
تطبیق، مقایسه، مقابله، تلفیق، تطبیق دستخط ها

opposition (اسم)
ضدیت، مخالفت، تضاد، مقابله، مقاومت

checking (اسم)
منع، بررسی، مقابله

confronting (اسم)
مقابله

meeting face to face (اسم)
مقابله، مواجهه

تطبیق، سنجش، مقایسه


رویارویی، صف‌آرایی، مواجهه


ضدیت، مخالفت


روبه‌رو شدن


مواجهه‌دادن


مقایسه کردن، تطبیق دادن


ایستادگی، پایداری


تلافی، جبران


برابری، تساوی


فرهنگ فارسی

روباروشدن، روبروکردن، دوچیزراباهم برابرکردن
۱ - ( مصدر ) روبرو شدن روبارو گشتن . ۲ - روبرو کردن مواجهه دادن . ۳ - تطبیق کردن مقایسه کردن ( دو نسخه و مانند آن ) . ۴ - ( اسم ) روبا رویی . ۵ - برابری تساوی . یا در مقابله . بعوض در مقابل : [ روا ندارم که در مقابله آن عوض بستانم . ] ( کشف الاسرار ۶ ) ۵۴۸:۲ - تطبیق مقایسه .۷ - ضدیت مخالفت ستیزه : [ اسفندیار رویین تن درمقابله با او چون اسفند بر آتش بیقرار بودی . ] ( لبال الالباب . نف . ۸ ) ۲٠ - اسقاط اجناس مشترک است در هر یک از متعادلین ( متساویین ) و این امر در علم جبر و مقابله بکار میرود . عملی است که بر اثر آن معلول و مجهول دو طرف معادله را از یکدیگر جدا می کنند و مقدار مجهول را بر حسب معلوم تعیین می نمایند یعنی ابتدائ مقادیر معلوم را بیک طرف می برند و بعد مقادیر مجهول را بطرف دیگر . سپس با اعمال جبری لازم روی دو طرف حاصل را برای نتیجه نهایی - که تعیین مقدار مجهول بر حسب معلوم است - آماده می سازند و سرانجام با آخرین عمل مقدار مجهول را در مقابل معلوم پیدامی کنند . توضیح در التفهیم ( ص ۴۹ -۴۸ ) آمده : [ و اما مقابله آنست که دو سو نگریم اگر آنجا چیزها بود از یک گونه کمترین بفکنیم وز آنک بیشتراست همچندان نیز بفکنیم . و نموده او مثلا بیک سو صد و دوازده درم است و بدیگر سو سیزده ستیر آهن و دوازده درم .چیزی که بهر دو سو از یک گونه است درم است و کمترین دوازده است آنرا بفکنیم و از بیشتر که بدیگر سو اندر است هم دوازده افکنیم بماند صد درم برابر سیزده ستیر آهن . ] ۹ - بودن دو کوکب است بحیثی که دوری بین آن دو بقدر نصف فلک البروج باشد چنانکه زهره در اول درجه حمل و مریخ در اول درجه میزان باشد ( کشاف اصطلاح ). توضیح مقابله آفتاب و ماه را [ استقبال ] نامند ( کشاف اصطلاحات ) . ۱٠ - چنانست که کلمه ای را بدو یا چند معنی متوافق آورند و سپس آنها را بمعانیی مقابل معانی مذکور استعمال کنند بترتیب تقابل ( کشاف اصطلاحات ) و آن قسمی از تضاد است . یا برهان مقابله . برهانی است برای ابطال وجود جزئ بدین طریق که فرض میکنیم مقدار زیادی از اجزائ لایتجزی صفحه ای را تشکیل دهند که دارای عمق نباشد ( بنا بر فرض ) و بعد نوری بدان بتابد قطعا طرفی که مقابل نوراست و نور بدان می تابد غیر از طرف دیگر است و این خود انقسام است ( از اسفار ج ۱.۴:۲ فرع . سج . )
ماخوذ از تازی رویارویی و مواجهه

رویارویی مستقیم با نگرش‌ها و کاستی‌ها یا پیامدهای محتمل رفتار شخصی


فرهنگ معین

(مُ بِ لَ یا لِ ) [ ع . مقابلة ] (مص م . ) ۱ - دو چیز را با هم برابر کردن . ۲ - تلافی کردن . ۳ - مقایسه کردن نسخه های یک متن با یکدیگر. ، ~به مثل رفتار همسان در پاسخ به رفتار دیگری .

لغت نامه دهخدا

مقابله. [ م ُ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِمص ) رویارویی و مواجهه. ( ناظم الاطباء ). مقابلة : ملک حسین را... با امیر مسعود مقابله روی نمود. ( حبیب السیر خیام ج 3 ص 380 ). || روباروی. محاذات. حِذاء. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گر از مقابله تیر آید از عقب شمشیر
نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد.
سعدی.
- در مقابله ؛ در برابر. در مقابل : آن ملاعین گرم درآمدند و نیک نیرو کردند خاصه در مقابله امیر. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 117 ). زن گفت ای ظالم... بنگر تا فضل ایزد... بینی در مقابله جور و تهور خویش. ( کلیله و دمنه ). از خصایص ذکر آن است که ما را در مقابله ذکر خویش نهاده است ، گفت : فاذکرونی اذکرکم . ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 351 ). و در مقابله این نعمتها برخویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکویی فرماییم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 132 ). سلطان در مقابله آن ، اضعاف آن تقدیم فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 320 ). مضرت بسیار در مقابله منفعتی اندک نهد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 77 ).
کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال.
( گلستان ).
- مقابله کردن ؛ روباروی شدن و روباروی ایستادن. ( ناظم الاطباء ).
- || برابر کردن و مواجه نمودن. ( ناظم الاطباء ). در مقابل گذاشتن :
ضمیر پاک تو با دفتر ضمایر خلق
اگر مقابله کردی مهندس تقدیر
بسان عکس در آیینه منتقش دیدی
در او تصور خلق از نقیر و از قطمیر.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| مقایسه. ( ناظم الاطباء ). مطابقه. تطبیق : باید که بیننده تأمل کند احوال مردمان را، هرچه از ایشان او را نیکو می آید بداند که نیکوست و پس حال خویش را با آن مقابله کند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 102 ). || معاوضه. مبادله. ( از ناظم الاطباء ).
- مقابله به مثل کردن ؛ تلافی کردن. بدی یا نیکی کسی را بعینه عوض دادن.
- مقابله روا داشتن ؛ تلافی کردن. عوض کردن : گمان نمی باشد... که شتر به سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. ( کلیله ودمنه ).
- مقابله کردن ؛ عوض کردن. تلافی کردن : بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 307 ). بازرگان گمان برد که این مرد در باب او عنایتی کرده است و شفقتی نموده آن را به منتهای بسیار مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 33 ). یکی از حواریان سؤال کرد که ای پیغمبر خدای این الفاظ شنیع را به ثنا و محمدت چرا مقابله کردی. ( جوامع الحکایات عوفی ).

مقابلة. [ م ُ ب َ ل َ ] (ع مص ) روی فراروی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || روباروی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روباروی شدن و مواجه گردیدن . (از ناظم الاطباء). || با یکدیگربرابری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || با یکدیگر برابر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || دو تا کتاب را با هم راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قابل الکتاب بالکتاب ؛ کتاب را با کتاب دیگر خواند تا ببیند که با یکدیگر مطابقه می کنند یا نه . معارضة. (از اقرب الموارد). معارضه ٔ دو کتاب با هم . واخوان کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقابله شود. || نعلین را دوال کردن که در میان انگشتان باشد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دوال ساختن نعل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوال ساختن برای نعل و قبال بربستن بر نعل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوتا کردن گیسوی کفش را تا گره آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوتا کردن گیسوی بند کفش تا گره آن . (از اقرب الموارد). || (ص ) شاة مقابلة؛ گوسپند پاره گوش بریده از پیش آونگان گذاشته ، ضد مدابرة که آونگان گذاشته باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).


مقابله . [ م ُ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) رویارویی و مواجهه . (ناظم الاطباء). مقابلة : ملک حسین را... با امیر مسعود مقابله روی نمود. (حبیب السیر خیام ج 3 ص 380). || روباروی . محاذات . حِذاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گر از مقابله تیر آید از عقب شمشیر
نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد.

سعدی .


- در مقابله ٔ ؛ در برابر. در مقابل : آن ملاعین گرم درآمدند و نیک نیرو کردند خاصه در مقابله ٔ امیر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 117). زن گفت ای ظالم ... بنگر تا فضل ایزد... بینی در مقابله ٔ جور و تهور خویش . (کلیله و دمنه ). از خصایص ذکر آن است که ما را در مقابله ٔ ذکر خویش نهاده است ، گفت : فاذکرونی اذکرکم . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص 351). و در مقابله ٔ این نعمتها برخویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکویی فرماییم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 132). سلطان در مقابله آن ، اضعاف آن تقدیم فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1تهران ص 320). مضرت بسیار در مقابله ٔ منفعتی اندک نهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 77).
کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال .

(گلستان ).


- مقابله کردن ؛ روباروی شدن و روباروی ایستادن . (ناظم الاطباء).
- || برابر کردن و مواجه نمودن . (ناظم الاطباء). در مقابل گذاشتن :
ضمیر پاک تو با دفتر ضمایر خلق
اگر مقابله کردی مهندس تقدیر
بسان عکس در آیینه منتقش دیدی
در او تصور خلق از نقیر و از قطمیر.

سنجر کاشی (از آنندراج ).


|| مقایسه . (ناظم الاطباء). مطابقه . تطبیق : باید که بیننده تأمل کند احوال مردمان را، هرچه از ایشان او را نیکو می آید بداند که نیکوست و پس حال خویش را با آن مقابله کند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 102). || معاوضه . مبادله . (از ناظم الاطباء).
- مقابله به مثل کردن ؛ تلافی کردن . بدی یا نیکی کسی را بعینه عوض دادن .
- مقابله روا داشتن ؛ تلافی کردن . عوض کردن : گمان نمی باشد... که شتر به سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله ودمنه ).
- مقابله کردن ؛ عوض کردن . تلافی کردن : بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد. (سندبادنامه ص 307). بازرگان گمان برد که این مرد در باب او عنایتی کرده است و شفقتی نموده آن را به منتهای بسیار مقابله کرد. (سندبادنامه ص 33). یکی از حواریان سؤال کرد که ای پیغمبر خدای این الفاظ شنیع را به ثنا و محمدت چرا مقابله کردی . (جوامع الحکایات عوفی ).
|| تساوی و برابری . (ناظم الاطباء). موازنه . برابر بودن چیزی با چیزی : و اکنون از بلاد اسلام هیچ شهری در مقابله و موازات آن [بخارا] نمی افتد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 84).
قمر مقابله با روی او نبایدکرد
وگر کند همه کس عیب بر قمر گیرند.

سعدی .


|| مخالفت . ضدیت . (از ناظم الاطباء). ستیزه و جنگ : خبر رسید که چیپال محتشد و مستعدکار شده و به مقابله ٔ رایات اسلام روی آورده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 244).
- مقابله کردن ؛ جنگ کردن . ستیزه کردن : سیمجوریان از نشابور بیایند و با الپتگین مقابله و مقاتله کنند. (چهارمقاله ص 23).
|| راست کردگی کتاب را با کتاب دیگر. (ناظم الاطباء).
- مقابله کردن ؛ دو نسخه از کتابی را برای پیدا کردن غلط با هم خواندن . واخوان کردن . کتابی را با کتابی عرض دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| تضاعف .دوتاشدگی . (از ناظم الاطباء). || (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع، چنان است که کلمه ای را به دو یاچند معنی متوافق آورند و سپس آنها را به ترتیب مقابل معانی مذکور استعمال کنند و آن را تقابل نیز گویند. مقابل را قسمی از مطابقه می توان شمرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح معانی و بیان ). در معانی و بیان ، نوعی از طباق است که از جمله ٔ محسنات معنویه است و ایراد دو معنی متوافق یا معانی متوافقه باشد که در مقابل آنها معانی دیگر ایراد شود، مانند: «اًن اﷲ لایستحیی أن یضرب مثلاً ما بعوضة فمافوقها» که مقابل قرار داده است بعوضة و مافوق را، و همین طور «الذین آمنوا و الذین کفروا» و همین طور «یضل من یشاء و یهدی » و «ینقضون عهداﷲ من بعد میثاقه ویقطعون » و «فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً» . در ابدع البدایع آرد: آن است که تمام یا غالب کلمات دوبه دو قرینه یا دو بیت ضد یکدیگر باشند. مثال از قرآن :«فأما من أعطی و اتقی . صدق بالحسنی . فسنیسره للیسری ̍. و أما من بخل و استغنی . کذب بالحسنی فسنیسره للعسری ̍». (قرآن 5/92 - 10). مثال از شعر پارسی :
آن شیخ که بشکست ز خامی خم می
زو عیش و نشاط می کشان شد همه طی
گر بهر خدا شکست پس وای به من
ور بهر ریا شکست پس وای به وی .

(از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).


و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح نجوم ) نظر ستاره به ستاره ٔ دیگر به فاصله ٔ نصف دور فلک که یک صدوهشتاد درجه باشد یعنی شش برج ، مثلاً قمر در چهارم درجه ٔ سرطان باشد و مشتری در پنجم درجه ٔ جدی و این دلیل بر تمام دشمنی است . (غیاث ). بودن دو کوکب است چنانکه دوری میان آن دو به اندازه ٔ نصف فلک البروج باشد، مانند بودن زهره در اول درجه ٔ حمل و مریخ در اول درجه ٔ میزان ، و مقابله ٔ خورشید و ماه را «استقبال » و «امتلاء» نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح احکام نجوم ، یکی از نظرات خمسه است و آن چنان است که میان دو کوکب 180 درجه فاصله باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح حساب ) در نزد محاسبان ، اسقاط اجناس مشترک است در هریک از متعادلین (متساویین ) و این امر در علم جبر و مقابله به کار رود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آن است که به هر دو سو بنگریم اگر آنجا چیزها بود از یک گونه کمترین بفکنیم و از آنکه بیشتر است همچندان نیز بفکنیم . و نموده ٔ او مثلاً به یک سو صدودوازده درم است و به دیگر سو سیزده ستیر آهن و دوازده درم . چیزی که به هر دو سو از یک گونه است درم است و کمترین دوازده است آن را بفکنیم و از بیشتر که به دیگر سو اندر است هم دوازده افکنیم ، بماند صد درم برابر سیزده ستیر آهن . (التفهیم ص 49). عملی است که بر اثر معلوم و مجهول دو طرف معادله را از یکدیگر جدا می کنند و مقدارمجهول را برحسب معلوم تعیین می نمایند، یعنی ابتداء مقادیر معلوم را به یک طرف می برند و بعد مقادیر مجهول را به طرف دیگر، سپس با اعمال جبری لازم روی دو طرف حاصل را برای نتیجه نهائی که تعیین مقدار مجهول برحسب معلوم است ، آماده می سازند و سرانجام با آخرین عمل مقدار مجهول را در مقابل معلوم پیدا می کنند. (فرهنگ فارسی معین ) : و فروع او چون تنصیف و تضعیف و ضرب و قسمت و جمع و تفریق و جبر و مقابله . (چهارمقاله ص 87).
- جبر و مقابله . رجوع به جبر شود.
|| (اصطلاح فلسفه ) برهان مقابله ، برهانی است برای ابطال وجود جزء بدین طریق که فرض کنیم مقدار زیادی از اجزاء لایتجزی صفحه ای را تشکیل دهند که دارای عمق نباشد (بنابر فرض ) و بعد نوری بدان بتابد قطعاً طرفی که مقابل نور است و نور بدان می تابد غیر آن طرف دیگر است و این خود انقسام است . (از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).

فرهنگ عمید

۱. روبارو شدن.
۲. دو چیز را با هم برابر کردن، روبه رو کردن.
۳. (ادبی ) در بدیع، نوعی تضاد که ما بین اجزای دو جمله یا دو مصراع کلماتی ضد یکدیگر باشد، مانندِ این شعر: سیاه زنگی هرگز شود سفید به آب / سفید رومی هرگز شود سیاه به دود (سعدی۱: ۴۳۱ ).

دانشنامه عمومی

مقابله (فیلم ۱۹۹۳). مقابله (به هندی: Muqabla) یا مبارزه فیلمی محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی تاتیننی راما رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون آدیتای پانچولی، گوویندا، فرح، کاریسما کاپور، پارش راوال، آریونا ایرانی، آسرانی، شاکتی کاپور ایفای نقش کرده اند.
۱۴ مه ۱۹۹۳ (۱۹۹۳-05-۱۴)

دانشنامه آزاد فارسی

مُقابله
(به معنای برابرکردن) در اصطلاح بدیع، نوعی از صنعت مطابقه و تضاد است، به این قرار که همه یا اکثر کلمات دو قرینه را ضد یکدیگر آوردند: بی تو گر در جنتم، ناخوش شراب سلسبیل/با تو گر در دوزخم خرّم هوای زمهریر (سعدی)

مقابله (اخترشناسی). مُقابله (اخترشناسی)(opposition)
اصطلاحی در نجوم، در بیان موقعیتی که در آن دو جسم آسمانی و زمین در سطحی عمود بر مدار زمین قرار می گیرند. یعنی دو جسم به فاصلۀ شش بُرج یا نیم دور فلک (۱۸۰ درجه) از هم قرار دارند و دقیقاً در دو سوی مخالف زمین در «مقابل» هم واقع می شوند. در چنین وضعیتی دو جسم از دیدگاه زمین عملاً رودرروی هم قرار می گیرند. این اصطلاح بیشتر به موقعیت های نسبی خورشید، ماه و یا خورشید با یکی از سیاره های بیرونی ارجاع دارد. مقابلۀ خورشید و ماه را استقبال و امتلا می نامند. ماه در هنگام وضعیت بَدر، مقابلۀ طولانی تر با خورشید دارد. ماه گرفتگی (خسوف) نیز همواره در وضعیت مقابلۀ ماه و خورشید روی می دهد. دو سیارۀ درونی عُطارِد و زهره از آن جهت که مدارشان در درون مدار زمین واقع است، هرگز نسبت به هم در مقابله قرار نمی گیرند. بهترین زمان برای رصد سیاره های بیرونی (عُلوی) که مداری بزرگ تر از مدار زمین دارند، وضعیت مقابلۀ آن ها با خورشید یا موقعیتی نزدیک به آن است؛ چراکه در آن هنگام به نزدیک ترین فاصلۀ خود از زمین رسیده اند و در عین حال قرص کامل و درخشان شان رو به زمین قرار داد.

فرهنگ فارسی ساره

روبه رویی، رویاروی


فرهنگستان زبان و ادب

{confrontation} [روان شناسی] رویارویی مستقیم با نگرش ها و کاستی ها یا پیامدهای محتمل رفتار شخصی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقابله (ادبیات). ذکر دو یا چند معنای هماهنگ و در پی آوردن معانی مقابل آن ها را مقابله (ادبیات) گویند.
«مقابله» از انواع اسلوب بدیعی قرآن و آن جایی است که دو یا چند معنای هماهنگ با یکدیگر آورده سپس به ترتیب، معانی مقابل آن ها ذکر شود؛ مانند: (فاما من اعطی واتقی وصدق بالحسنی فسنیسره للیسری واما من بخل واستغنی وکذب بالحسنی فسنیسره للعسری)؛ «حال اگر کسی (مالی) بخشید و پروا و پرهیز ورزید و ( وعده ) بهشت را استوار داشت، زود است که راهش را به سوی خیر و آسانی هموار کنیم. و اما کسی که دریغ ورزید و بی نیازی کرد و بهشت را دروغ انگاشت، زود است که راهش را به سوی دشواری هموار کنیم»..
تفاوت مقابله با طباق
برخی مقابله را از انواع طباق شمرده و تفاوت آن دو را در این دانسته اند که طباق فقط با اضداد پدید می آید ولی مقابله اعم از اضداد و غیر آن است، و نیز طباق غالبا بین دو ضد مطرح می شود ولی مقابله، میان بیش از دو ضد است.
انواع مقابله
بعضی نیز مقابله را به سه نوع « مقابله نظیری »، « مقابله خلافی » و « مقابله نقیضی » تقسیم کرده اند.توضیح هر یک از این واژه ها را در مدخل های مربوط بیابید.

واژه نامه بختیاریکا

مکاوری؛ هُل و هیز

پیشنهاد کاربران

مواجه

bucking

مقابله
پیش ایستی
با پیش وند پیش و ستاک کارواژه می توان نام آمیخته های فراوانی را ساخت :
پیش بینی ، پیش گویی ، پیش گیری ، پیش تازی ،
پیش سازی ، پیش پردازی ، پیش آرایی ، پیش آموزی،
پیش پروری ، پیش یابی ، پیش کاری ، پیش رانی ،
پیش روی ، پیش آیی ، پیش آوری ، پیش بَری ،
پیش خَری ، پیش فروشی ، پیش فرستی ، پیش خوری،
پیش خوانی ، پیش خواهی ، پیش نویسی ، پیش نگاری،
پیش اندیشی ، . . .


کلمات دیگر: