برابر پارسی : در برابر، فراروی
در مقابل
برابر پارسی : در برابر، فراروی
فارسی به انگلیسی
ahead, athwart, before, for, head, versus, oppositely
فارسی به عربی
مقابل
ضد , ل
ضد , ل
مقابل
مترادف و متضاد
با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی
در برابر، در مقابل، برضد
در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، به منظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از
در مقابل
فرهنگ فارسی ساره
در برابر، فرارو
واژه نامه بختیاریکا
به تیر
پیشنهاد کاربران
در مقابل on the contrary
بجای
In front of
متقابلا
در قبال . . . .
در ازا . . . . .
کلمات دیگر: