کلمه جو
صفحه اصلی

چارشاخ

فرهنگ فارسی

( اسم ) چهار شاخ .
نوعی از تعذیب ٠ یا آلتی که بدان خرمن کوفته را باد دهند تا دانه از کاه جدا گردد ٠ در بیشتر شهرها و روستاهای خراسان اسم آلتی است که سر آن بشکل پنج. دست یا دارای چهار شاخ و بیشتر است که بوسیل. آن خرمن کوفت. جو یا گندم را باد دهند تا کاه از دانه جدا شود ٠ منشار : چوب پنجه دار که بدان گندم و جز آنرا بر باد دهند ٠ مسلف سکو که بدان گندم و جز آن بر باد دهند ٠

لغت نامه دهخدا

چارشاخ. ( اِ مرکب ) نوعی از تعذیب. ( آنندراج ) ( لطائف اللغات ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || آلتی که بدان خرمن کوفته را باد دهند تا دانه از کاه جدا گردد. ( ناظم الاطباء ). در بیشتر شهرها و روستاهای خراسان اسم آلتی است که سر آن بشکل پنجه دست یا دارای چهار شاخ و بیشتر است که بوسیله آن خرمن کوفته جو یا گندم را باد دهند تا کاه از دانه جدا شود. مِنشار؛ چوب پنجه دار که بدان گندم و جز آن را بر باد دهند. ( منتهی الارب ). سکو که بدان گندم و جز آن برباد دهند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

= چهارشاخ

چهارشاخ#NAME?


گویش مازنی

/chaar shaaKh/ پنج شاخه یا چهارشاخه ی چوبی که در خرمن کوبی به کار رود & گونه ای گیاه هرز شبیه مرغ

پنج شاخه یا چهارشاخه ی چوبی که در خرمن کوبی به کار رود


گونه ای گیاه هرز شبیه مرغ



کلمات دیگر: