کلمه جو
صفحه اصلی

کثیف


مترادف کثیف : آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف

متضاد کثیف : نظیف

برابر پارسی : چگال، چرک آلود، ناپاک، آلوده

فارسی به انگلیسی

foul, nasty, black, dirty, filthy, grubby, impure, mangy, messy, mucky, pig, piggish, purple, sordid, squalid, unclean, unkempt, grungy, lousy, scroungy, scuzzy, mussy

black, dirty, filthy, grubby, impure, mangy, messy, mucky, pig, piggish, purple, sordid, squalid, unclean, unkempt


فارسی به عربی

ردیء , شریر , غیر مرتب , قذر , ملخبط , مهمل , وسخ

عربی به فارسی

ازبوته پوشيده شده , انبوه , پرپشت , متراکم , چگال


مترادف و متضاد

nasty (صفت)
زشت، زننده، کثیف، کریه، نامطبوع، تند و زننده

mussy (صفت)
کثیف، مچاله، بهم خورده

dirty (صفت)
زشت، کثیف، چرک، پلید، چرکین، پرخش، ژیژ

bedraggled (صفت)
کثیف، گل الود، الوده، خیس

filthy (صفت)
کثیف، پلید، چرکین، ژیژ

messy (صفت)
کثیف، اشفته، شلوغ، بهم خورده، شلوغ کار

squalid (صفت)
زننده، کثیف، چرک، ناپاک، بدنما، بد ظاهر

smeary (صفت)
چسبناک، چرب، کثیف، الوده، چرک، لکه دار، اغشته

sloppy (صفت)
کثیف، شلخته، درهم و برهم، نا مرتب

grubby (صفت)
کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو

impure (صفت)
کثیف، نا درست، ناصاف، چرک، ژیژ، ناپاک، ناخالص

scabious (صفت)
کثیف، نکبتی، خارش دار، جرب دار، دله دار، دله مانند، دلمه بسته

lousy (صفت)
پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو

sordid (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون

grimy (صفت)
کثیف، سیاه

wild and woolly (صفت)
کثیف، پشمالو، درهم ریخته

mucky (صفت)
کثیف، کود دار

soapless (صفت)
کثیف، نشسته، بی صابون

smoochy (صفت)
کثیف

amiss (قید)
کثیف، بیمورد، عوضی

آلوده، پلید، چرک‌آلود، چرکین، ریم‌آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس ≠ نظیف


غیرشفاف، متکاثف


۱. آلوده، پلید، چرکآلود، چرکین، ریمآلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس
۲. غیرشفاف، متکاثف ≠ نظیف


فرهنگ فارسی

غلیظ، ثقیل، ستبر، انبوه، چگالدرفارسی به معنی پلیدوچرک آلودمیگویند
( صفت ) ۱ - ستبر غلیظ مقابل رقیق : [ بخار چون جایگاه بیگانه افتد و بقیتی از حرارت در وی مانده بود تا بدان سبب ببا میرود و ماده اش ببرودت مایل میگردد و بدان سبب کثیف تر میشود ] . ( آثار علوی اسفزاری ) ۲ - چرک آلود چرکین مقابل نظیف . ۳ - پلید نجس مقابل طاهر . ۴ - گران سنگین . ۵ - چگال .

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) ناپاک ، آلوده .

لغت نامه دهخدا

کثیف. [ ک َ ] ( ع ص ) ستبر. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر ). ستبر و غلیظ. ( ناظم الاطباء ). ستبر و تیره. ضد لطیف. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن
صورتگر علوی و لطیف است بدو در.
ناصرخسرو.
چون این کثیف جرم زمین هست بر قرار
چون کاین لطیف چرخ فلک را قرار نیست.
مسعودسعد.
گر ملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف
بنده صدر جهانی حق شناس و حق گزار.
سوزنی.
زمین زیر به ، کو کثیف است و ساکن
فلک به زبر، کو لطیف است و دروا.
خاقانی.
که مرا بی لقای خدمت او
زندگانی کثیف و نازیباست.
خاقانی.
اگر خسیس بر من گرانسرست رواست
که او زمین کثیف است و من سماءسنا.
خاقانی.
سودای این سواد مکن بیش در دماغ
تکلیف این کثیف منه بیش بر روان.
خاقانی.
در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید.( سندبادنامه ص 2 ).
صبغةاﷲ نام آن رنگ لطیف
لعنةاﷲ بوی آن رنگ کثیف.
مولوی.
|| ابر. || آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || صاحب منتهی الارب و به تبع او صاحب آنندراج گوید: اسمی است که لشکر را بدان توصیف کنند و سپس کثیف را بمعنی ابر و آب ضبط کرده است ، مرادف دارای کثافت و این اخیر براساسی نیست و صواب آن است که آن صفت باشد. در اقرب الموارد و ناظم الاطباء ذیل کثیف آمده : ذوالکثافة که بدان لشکر و ابر و آب و صف شود. گویند: عسکر کثیف و سحاب کثیف و ماء کثیف. و صاحب شرح قاموس نوشته اسمی است که وصف کرده می شود به او سپاه و ابر و آب. || در تداول فارسی زبانان ، چرکین و ناپاک. ضد نظیف.( ناظم الاطباء ). شوخگن. ( یادداشت مؤلف ).
- کثیف بودن ؛ ناپاک و چرکین بودن. ( ناظم الاطباء ).
|| انبوه و درهم. درهم پیچیده. ( یادداشت مؤلف ) : و موی سر او زود برآید و کثیف باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر بسیار است و کثیف ( موی ) مزاج گرم است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندر موی نگاه کنندو موی از سه روی نشان دهد به مزاجها یکی از بسیاری و کثیفی و دوم از نگ [ ظ. رنگ ] سیوم از جعدی و راستی اگر بسیار است و کثیف ، مزاج گرم است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

کثیف.[ ک ُ ث َ ] ( اِخ ) سُلَّمی تابعی است. ( منتهی الارب ).

کثیف . [ ک َ ] (ع ص ) ستبر. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره . ضد لطیف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن
صورتگر علوی و لطیف است بدو در.

ناصرخسرو.


چون این کثیف جرم زمین هست بر قرار
چون کاین لطیف چرخ فلک را قرار نیست .

مسعودسعد.


گر ملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف
بنده ٔ صدر جهانی حق شناس و حق گزار.

سوزنی .


زمین زیر به ، کو کثیف است و ساکن
فلک به زبر، کو لطیف است و دروا.

خاقانی .


که مرا بی لقای خدمت او
زندگانی کثیف و نازیباست .

خاقانی .


اگر خسیس بر من گرانسرست رواست
که او زمین کثیف است و من سماءسنا.

خاقانی .


سودای این سواد مکن بیش در دماغ
تکلیف این کثیف منه بیش بر روان .

خاقانی .


در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید.(سندبادنامه ص 2).
صبغةاﷲ نام آن رنگ لطیف
لعنةاﷲ بوی آن رنگ کثیف .

مولوی .


|| ابر. || آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صاحب منتهی الارب و به تبع او صاحب آنندراج گوید: اسمی است که لشکر را بدان توصیف کنند و سپس کثیف را بمعنی ابر و آب ضبط کرده است ، مرادف دارای کثافت و این اخیر براساسی نیست و صواب آن است که آن صفت باشد. در اقرب الموارد و ناظم الاطباء ذیل کثیف آمده : ذوالکثافة که بدان لشکر و ابر و آب و صف شود. گویند: عسکر کثیف و سحاب کثیف و ماء کثیف . و صاحب شرح قاموس نوشته اسمی است که وصف کرده می شود به او سپاه و ابر و آب . || در تداول فارسی زبانان ، چرکین و ناپاک . ضد نظیف .(ناظم الاطباء). شوخگن . (یادداشت مؤلف ).
- کثیف بودن ؛ ناپاک و چرکین بودن . (ناظم الاطباء).
|| انبوه و درهم . درهم پیچیده . (یادداشت مؤلف ) : و موی سر او زود برآید و کثیف باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اگر بسیار است و کثیف (موی ) مزاج گرم است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندر موی نگاه کنندو موی از سه روی نشان دهد به مزاجها یکی از بسیاری و کثیفی و دوم از نگ [ ظ. رنگ ] سیوم از جعدی و راستی اگر بسیار است و کثیف ، مزاج گرم است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).

کثیف .[ ک ُ ث َ ] (اِخ ) سُلَّمی تابعی است . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. پلید، چرک آلود.
۲. [عامیانه، مجاز] دارای مفاسد اخلاقی.
۳. [عامیانه، مجاز] پست و بی ارزش.
۴. غلیظ، فشرده.
۵. [قدیمی] غلیظ، ستبر.

دانشنامه عمومی

کثیف (ترانه). «کثیف» (به انگلیسی: Filfthy) تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا جاستین تیمبرلیک است.
این تک آهنگ در چارت های کانادا، اسکاتلند، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.

فرهنگ فارسی ساره

ناپاک، آلوده


گویش اصفهانی

تکیه ای: kesif / pelašt
طاری: pačel
طامه ای: kesif
طرقی: kesif / pelašd/ bipâča
کشه ای: kesif
نطنزی: kesif


واژه نامه بختیاریکا

پرچل؛ پَشخِه کِرّی؛ پِلِشت؛ پنگالی؛ جِندلاکه؛ چَپَل؛ چِرکالو ( چرکو ) ؛ دست ملچی؛ کَمبیلی؛ بورِستین

جدول کلمات

آلوده

پیشنهاد کاربران

آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف

این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَپاک می باشد

هپلی، چرکن، پلشت،

در پهلوی" ریمن " و در پارسی " ریم "

Dirty

هپلی

( در گویش مردم شهر سیریز ) پرچرک

کثیف[ اصطلاح طب سنتی ]به خلاف لطیف و آن چیزی است که اجزای او به دشواری قبول انفصال از کیفیت بدنی کند و نفوذ در اجزای بدن به سرعت ننماید.

پرشاخ

جناب آقای جدیری فرمودند:این کلمه هم خانوادهٔ عربی ندارد و ازاین بابت به عربیّت این کلمه تردیدواردکردند. این حرف مردود است که ناشی ازعدم حوصلهٔ ایشان برای تَتَبُّع درمنابع لغوی عربی وفارسی است. البته سخن ایشان محل تأمّل و تلبّث است. اگرایشان معیار غیرعربی بودن کلمه ای را عدم إطّلاع بر هم خانوادهٔ عربی آن کلمه میدانند بَسی این سخن معیوب است. چون وقتی ایشان درصدد تشخیص عربیت کلمه ای هستند چگونه میتوانند آنگاه که بر هم خانوادهٔ این کلمه دست یافتند بگویند این هم خانواده عربی است درحالیکه هنوز عربیت کلمهٔ مدّنظر عربیتش نامشخص است. اگرگفته شود:خُب قِید�عربی�را به هم خانواده وصله نزنید. اشکال دیگری درمیان آید وآن اینکه هم خانواده درانحصار لغت عرب نیست که دراثرآن شما بیاییدوبگویید هم خانوادهٔ این کلمه یافت شد پس این کلمه عربی است. مثلا درفارسی مهرومهربانی هم خانواده هستند. گذشته ازاین اشکالات، بایدبگوییم چه کسی گفته است که این کلمه هم خانواده ندارد. برایتان ردیف میکنم آنهارا:کَثافة ( همانطورکه خودشان آورده اند ) ، تکثیف، تکثُّف، مِکثاف، استکثاف وغیرها. بله اغلبشان درلغت فارسی مُستَعمَل نیستند ولی که گفته است تشخیص عربیت یک کلمه به وجود هم خانواده برای آن کلمه در همان لغت مادرست؟ ( البته باصرف نظراز دو معذورمطروح ) .

چرک و و چرمه
تو گیلگی واژه چرم هم بکارمی رود
چرم ریش یعنی ریش کثیف و چرک

درود
نیک است بدانیم این واژه تازی یا همان اَربی است که تازیان بر پنداره هایی بسیار ب کار می برند مگر آن چه ایرانیان امروز.
بهی ست این واژه در دو بخش تازی گو و پارسی گو بررسی شود:
تازیان کثیف را بر چم پنداره های:
پیچیده، انبوه، هنگفت، سنگین، ستبر، فراهم، چگال و گران به کار می برند.

پارسی گویان ایران زمین آن گاه در جای:
چرگین
فژآگین
پژوین
ژیژ
پلید
پژاگ یا فژاک
پلشت
و
ناپاک
ب کار می گیرند.


کلمه کثیف از جذر کثف و به معنی کثیر، متداخل، غلیظ و. . . و عربی است، لکن معنی واقعی آن در فارسی آلوده و پَچَل است.
الکَثیفُ
ذو الکَثافَةِ، ما کانَ مُکْتَظًّا أَو مُزْدَحِمًا بَعْضُهُ عَلى بَعْضٍ، ما کانَ غَلِیظًا فی قِوامِه أَو سَمِیکًا *
یُرَوَّبُ اللَّبَنُ فیَصیرُ کَثیفًا یعنی شیر تبدیل به ماست می شود و غلیظ می شود. کثیفا در اینجا یعنی غلیظ.
خوب اگر کسی بگوید این کلمه فارسی است، جای بحث و مجادله وجود دارد، لکن اگر کسی ادعا کند که کلمه کثیف ترکی است، به مطالعه زیادی نیاز دارد. در مباحث علمی نباید متعصبانه برخورد کرد من تعجب می کنم که چرا بعضی از عزیزان و برادران ترک ما چرا آنقدر متعصبانه با همه چیز برخورد می کنند و همه چیز را دوست دارند به ترکی بچسبانند. من برادران ترک را دوست دارم اما نباید متعصب باشیم حتی در موضوعات مبرهن علمی.


کلمات دیگر: