کلمه جو
صفحه اصلی

pacesetter

انگلیسی به فارسی

pacesetter


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one that sets a pace for others to equal or strive for; pacemaker.

• someone or something that sets the pace, pacemaker in a race; person or group that sets the example or leads the way in a particular field
if someone or something is a pace-setter for other people or things, they are the first to achieve something and they therefore encourage others to do the same as them.

جملات نمونه

1. Real's victory keeps them five points behind the pacesetters, Barcelona.
[ترجمه ترگمان]پیروزی واقعی آن ها را پنج نقطه در پشت the، بارسلونا نگه می دارد
[ترجمه گوگل]پیروزی رئال آنها را پنج امتیاز پشت پازوئر، بارسلونا را حفظ می کند

2. That left him three strokes behind the pacesetter, Parry.
[ترجمه ترگمان]آن را سه بار پشت سر هم گذاشت، پاری
[ترجمه گوگل]او سه بار سکته مغزی را پشت سر گذاشت و پری را ترک کرد

3. Mongolia seemed an unlikely candidate as the pacesetter for political change in Asia.
[ترجمه ترگمان]مغولستان به نظر یک کاندیدای غیر محتمل به عنوان the برای تغییر سیاسی در آسیا به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]مغولستان نامزد بعید به نظر می رسد که به عنوان پیشروی برای تغییر سیاسی در آسیا است

4. The big banks have been the pacesetters in developing the system.
[ترجمه ترگمان]بانک های بزرگ در حال توسعه سیستم هستند
[ترجمه گوگل]بانک های بزرگ در حال توسعه سیستم هستند

5. To date, the banks have been among the pacesetters in western capital's Drang nach dem Osten.
[ترجمه ترگمان]تا به امروز، این بانک ها در زمره the (شتورم آوند درانگ)در مرکز (شتورم آوند درانگ)به نام dem Osten قرار دارند
[ترجمه گوگل]تا به امروز، بانک ها در میان پراکنده ترین سرمایه های سرمایه داری غرب قرار گرفته اند

6. The pacesetter on Friday was Schumacher's teammate Rubens Barrichello, who clocked a lap record of one minute 2 965 seconds.
[ترجمه ترگمان]The روز جمعه هم تیمی او Rubens Barrichello بود که رکورد زانو یک دقیقه را در ثانیه ۲ ۹۶۵ ثانیه ثبت کرد
[ترجمه گوگل]این تظاهرات روز جمعه، روبنس Barrichello هم تیمی شوماخر بود، که یک رکورد دوردست یک دقیقه 2 965 ثانیه را ثبت کرد

7. Hammond was the early pace-setter.
[ترجمه ترگمان]هموند خیلی زود بود
[ترجمه گوگل]هاموند اولین تسریع کننده بود

8. Harry was the fastest runner, was the pacesetter for the entire marathon.
[ترجمه ترگمان]هری بهترین runner بود که برای کل ماراتون بازی می کرد
[ترجمه گوگل]هری سریعترین دونده بود، جادوگر برای کل ماراتن بود

9. Shenyang Approaching-port Economic Zone is the pacesetter and outfall of the West-Shenyang Industrial Corridor.
[ترجمه ترگمان]منطقه اقتصادی بندری نزدیک به بندری، pacesetter و outfall از کریدور صنعتی غرب - است
[ترجمه گوگل]شانگهای بندر اقتصادی نزدیک بندر شانگهای است که از راهرو صنعتی شاندونگ غرب برخوردار است

10. This oil drilling team is a pacesetter, well - known throughout the country.
[ترجمه ترگمان]این تیم حفاری نفت یک pacesetter است که در سراسر کشور مشهور است
[ترجمه گوگل]این تیم حفاری نفتی است که در سراسر کشور به خوبی شناخته شده است

11. Its deficiencies as a pacesetter are more and more evident.
[ترجمه ترگمان]کاستی های آن به عنوان یک pacesetter بیشتر و واضح تر است
[ترجمه گوگل]کمبود آن به عنوان یک قاعده کلی بیشتر و بیشتر آشکار است

12. The new policy will be a pacesetter in community relations.
[ترجمه ترگمان]سیاست جدید در روابط اجتماعی pacesetter خواهد بود
[ترجمه گوگل]سیاست جدید خواهد بود یک pacesetter در روابط جامعه است

13. In a sense a leader is the pacesetter in doing things.
[ترجمه ترگمان]در یک حس رهبری، pacesetter در انجام کارها است
[ترجمه گوگل]به یک معنا، یک رهبر در حال انجام کارهاست

14. With more than 120,000 operational hours, IAI is an established pacesetter in integrated UAV systems solutions.
[ترجمه ترگمان]IAI با بیش از ۱۲۰ ساعت عملیاتی، IAI یک pacesetter تثبیت شده در راه حل های سیستم های نقص پهپاد بدون سرنشین مافوق صوت وجود دارد
[ترجمه گوگل]با بیش از 120،000 ساعت عملیاتی، IAI یک پیکر ثابت در راه حل های یکپارچه سیستم های UAV است

پیشنهاد کاربران

پیشتاز

پیشرو ( در صنعت و تکنولوژی )


کلمات دیگر: