کلمه جو
صفحه اصلی

zigzag


معنی : کج و معوج، جناغی، شکسته، منکسر کردن، دارای پیچ و خم کردن
معانی دیگر : دارای مسیر زیگزاگ، زیگزاگ، خط چند جا شکسته، منشاری

انگلیسی به فارسی

جناغی، منشاری، شکسته، کج و معوج، دارای پیچ و خم کردن، منکسر کردن


زیگ زاگ، کج و معوج، منکسر کردن، دارای پیچ و خم کردن، جناغی، شکسته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a line or course that moves back and forth to form a series of sharp angles.
مشابه: stagger, traverse

(2) تعریف: one of a series of such sharp turns.
مشابه: angle
صفت ( adjective )
• : تعریف: moving or formed in a zigzag.
متضاد: straight

- zigzag stitching
[ترجمه ترگمان] کج و معوج به کار افتاده بود
[ترجمه گوگل] دوخت زیگزاگ
قید ( adverb )
• : تعریف: in the manner of a zigzag.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: zigzags, zigzagging, zigzagged
• : تعریف: to move or cause to move in a zigzag.
مشابه: weave, wind

• broken line forming angles, line characterized by sharp turns first to one side then to the other
move in zigzag, swerve, crisscross
proceeding or formed in a zigzag (line characterized by sharp turns first to one side then to the other), angular, irregular
in a zigzag manner, in the manner of a line characterized by sharp turns first to one side then to the other, angularly, irregularly
a zigzag is a line with a series of angles in it, like a continuous series of `w's.
to zigzag means to move forward by going at an angle first to one side and then to the other.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] زیگزاگ
[ریاضیات] دارای پیچ و خم، شکسته، منکسر

مترادف و متضاد

moving side to side


کج و معوج (اسم)
zigzag

جناغی (صفت)
zigzag

شکسته (صفت)
doddered, broken, fragmentary, zigzag, fragmental

منکسر کردن (فعل)
deflect, refract, zigzag

دارای پیچ و خم کردن (فعل)
zigzag

Synonyms: askew, awry, bent, crinkled, crooked, devious, diagonal, erratic, fluctuating, inclined, indirect, irregular, jagged, meandering, oblique, oscillating, rambling, serrated, sinuous, sloping, snaking, tortuous, transverse, twisted, twisting, undulating, waggling, winding


Antonyms: straight


جملات نمونه

1. zigzag stitch
بخیه ی ضربدر

2. a zigzag road
راه زیگزاگ

3. They staggered in a zigzag across the tarmac.
[ترجمه ترگمان]از روی جاده پرپیچ و خم جاده تلوتلو می خوردند
[ترجمه گوگل]آنها در یک زایگ زا در سرتاسر زمین قرار گرفتند

4. The lightning made a zigzag in the sky.
[ترجمه ترگمان]برق در آسمان کج شده بود
[ترجمه گوگل]رعد و برق در آسمان روی زمین گذاشت

5. The path ran zigzag up the hill.
[ترجمه ترگمان]کوره راه از تپه بالا می رفت
[ترجمه گوگل]این مسیر به سمت تپه زجزگ رفت

6. The country seems to have been following a zigzag course between democracy and dictatorship.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این کشور مسیری زیگزاگ بین دموکراسی و دیکتاتوری دنبال می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که کشور به دنبال یک دوره زیگزاگ بین دموکراسی و دیکتاتوری بوده است

7. Plant the peas, zigzag fashion, 2in apart.
[ترجمه ترگمان]نخود، مد زیگزاگ، ۲ در فاصله از هم قرار دهید
[ترجمه گوگل]نخود فرنگی را بچسبانید، مورچه ها را از هم جدا کنید

8. Lightning flashed, an enormous zigzag of it ripping across the sky, followed by a deep rumble of thunder.
[ترجمه ترگمان]رعد برق زد، یک پیچ عظیم و پرپیچ و خمی از آسمان گذشت و به دنبال غرش رعد در آسمان پدیدار شد
[ترجمه گوگل]رعد و برق رعد و برق، یک زنجیره ای بزرگ از آن را در سراسر آسمان پاره پاره، و پس از یک رعد و برق عمیق از رعد و برق

9. Select needles on both beds and knit the zigzag cast on row.
[ترجمه ترگمان]needles را روی هر دو تخت خواب انتخاب کنید و به صورت زیگزاگ در ردیف قرار دهید
[ترجمه گوگل]سوزن را بر روی هر دو تخت قرار دهید و روی زنجیره ای که روی ردیف قرار دارد را بکشید

10. It's a steep, zigzag path up a mountainside.
[ترجمه ترگمان]یک مسیر پرپیچ و خم و کج و معوج در یک طرف کوه وجود دارد
[ترجمه گوگل]این یک مسیر شیب دار و زیگزاگ است و یک کوهستان است

11. Plant the peas, zigzag fashion, 2in apart. Early potatoes should be sprouted indoors now to go out in spring.
[ترجمه ترگمان]نخود، مد زیگزاگ، ۲ در فاصله از هم قرار دهید در حال حاضر باید سیب زمینی های داخل خانه جوانه بزنند تا در بهار بیرون بروند
[ترجمه گوگل]نخود فرنگی را بچسبانید، مورچه ها را از هم جدا کنید در ابتدا سیب زمینی باید در داخل خانه پرورش داده شود تا در بهار برود

12. He noticed that they continually moved in a zigzag fashion.
[ترجمه ترگمان]متوجه شد که پیوسته در یک شکل مارپیچ حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که آنها به طور مداوم در حالت زیگزاگ حرکت می کنند

13. First, mounted on zigzag lightning I paid a visit to the Monster Fish Maidens.
[ترجمه ترگمان]اول، من سوار بر رعد و برق در حال zigzag بودم که به the ماهی Monster مراجعه کردم
[ترجمه گوگل]اول، بر روی رعد و برق zigzag نصب شده من یک سفر به Monster Fish Maidens

14. She reads zigzag lines in the dirt that the Ant Family has written and copies the words into her purple notepad.
[ترجمه ترگمان]او خطوط زیگزاگ در کثیفی می خواند که خانواده مورچه این کلمات را در دفتر یادداشت purple چاپ و کپی می کند
[ترجمه گوگل]او خطوط zigzag را در خاکی که خانواده مورچه نوشته است و خطاب به دفترچه بنفش خود را کپی می کند، خوانده است

a zigzag road

راه زیگزاگ


پیشنهاد کاربران

نوعی کاغذ که با گذاشتن تمباکو و ماری جوانا میتوان آن را استعمال کرد.

کج کردن راه خود. حرکت زیگزاگی. حرکت ضربدری

شکسته


کلمات دیگر: