کلمه جو
صفحه اصلی

umpteenth


معنی : وافر، بی شمار، بی حد و حصر، متعدد، معتنی به
معانی دیگر : umpteen بی حد و حصر

انگلیسی به فارسی

( umpteen ) بی حد و حصر، معتنی به، متعدد، وافر،بیشمار


غم انگیز، بی حد و حصر، معتنی به، متعدد، وافر، بی شمار


انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to one in a succession of very many (slang)
if you do something for the umpteenth time, you do it again even though you have done it many times before; an informal word.

مترادف و متضاد

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

بی حد و حصر (صفت)
limitless, innumerable, unqualified, indeterminable, umpteenth, umpteen, spaceless

متعدد (صفت)
many, plenty, numerous, manifold, plural, multiplex, innumerable, multitudinous, multiple, umpteenth, umpteen, massed

معتنی به (صفت)
umpteenth, umpteen

جملات نمونه

1. He checked his watch for the umpteenth time.
[ترجمه ترگمان]او ساعتش را برای آخرین بار چک کرد
[ترجمه گوگل]او ساعت مچی خود را چک کرد

2. 'This is crazy,' she told herself for the umpteenth time .
[ترجمه ترگمان]برای آخرین بار به خودش گفت: این دیوونگیه
[ترجمه گوگل]'او دیوانه است،' او خود را برای بار دوم گفت

3. I drank my umpteenth cup of coffee.
[ترجمه ترگمان]من آخرین فنجان قهوه را نوشیدم
[ترجمه گوگل]من فنجان قهوه ی من را نوشیدم

4. She was now on her umpteenth gin.
[ترجمه ترگمان]او حالا از جین جدا شده بود
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر در جین یونایتد بود

5. For the umpteenth time, I tell you I don't know!
[ترجمه ترگمان]برای آخرین بار میگم که نمی دونم!
[ترجمه گوگل]برای بار دوم، به شما می گویم که من نمی دانم!

6. For the umpteenth time, Anthony, knives and forks go in the middle drawer!
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار، انتونی، چاقو و چنگال در کشوی وسطی حرکت می کنند!
[ترجمه گوگل]برای بار دوم، آنتونی، چاقوها و چنگال ها را به محفظه متوسط ​​می اندازند!

7. They're showing "The Wizard of Oz" for the umpteenth time.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای اولین بار \"The Wizard of Oz\" را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]آنها 'جادوگر اوز' را برای بار دوم نشان می دهند

8. Turning away for the umpteenth time, she gave a little frustrated sigh.
[ترجمه ترگمان]برای آخرین بار چرخید و اهی ازسر ناامیدی کشید
[ترجمه گوگل]برای چندین بار به عقب بر گردیم، او کمی آه نا امید کرد

9. This is his umpteenth bust on similar charges, the little shit.
[ترجمه ترگمان]این آخرین bust که تو این اتهامات ازش استفاده میشه
[ترجمه گوگل]این مجسمه غول پیکر او در اتهامات مشابه، گوزن کوچک است

10. After the umpteenth rubber-stamp this infuriating rite of passage, as it were, terminates: exit.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه این تشریفات رسمی را به پایان رساند، در همان حال منتهی به پایان منتهی می شد: خروج
[ترجمه گوگل]بعد از این که علامت لاستیکی عجیب و غریب، این مراسم عجیب و غریب پاساژ، همانطور که بود، خروج را متوقف می کند

11. Vera: That's the umpteenth suggestion I've made which you've turned down.
[ترجمه ترگمان]ورا گفت: این آخرین پیشنهادی بود که من تا به حال انجام دادم
[ترجمه گوگل]ورا این پیشنهاد منحصر به فرد من ساخته شده است که شما را رد کرد

12. That's the umpteenth time I've told you to do that.
[ترجمه ترگمان]این آخرین باری بود که بهت گفتم این کار رو بکنی
[ترجمه گوگل]این بار عجیب و غریب من به شما گفته ام که این کار را انجام دهم

13. This was Ferguson's umpteenth trophy for United.
[ترجمه ترگمان]این جایزه umpteenth فرگوسن برای سازمان ملل متحد بود
[ترجمه گوگل]این جایزه یونایتد فرگوسن بود

14. I told her not to do it for the umpteenth time.
[ترجمه ترگمان]به او گفتم این کار را برای آخرین بار انجام ندهد
[ترجمه گوگل]من به او گفتم که این کار را برای بار دوم انجام ندهم


کلمات دیگر: