کلمه جو
صفحه اصلی

waken


معنی : بیدار کردن، بیدار شدن، بیداری کشیدن
معانی دیگر : به خود آمدن، فعال شدن، زنده شدن، جان گرفتن، فعال کردن، به هیجان آوردن، به خود آوردن

انگلیسی به فارسی

بیدار کردن، بیدار شدن، بیداری کشیدن


بیدار شدم، بیدار کردن، بیدار شدن، بیداری کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wakens, wakening, wakened
(1) تعریف: to cause to stop sleeping; awake.
متضاد: lull
مشابه: arouse, wake

(2) تعریف: to rouse to a more active or alert state; stir.
متضاد: lull
مشابه: arouse, rouse, stir, wake
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to stop sleeping; become awake; wake up.
مشابه: arouse, revive, rouse, wake

• wake up; wake someone up
when you waken or when someone wakens you, you wake up; a literary word.

مترادف و متضاد

stop sleeping


بیدار کردن (فعل)
arouse, raise, awaken, waken, awake

بیدار شدن (فعل)
awaken, waken, awake

بیداری کشیدن (فعل)
waken

Synonyms: arise, awake, awaken, be roused, bestir, bring to life, call, come to, get out of bed, get up, nudge, open one’s eyes, prod, rise, rise and shine, roll out, rouse, shake, stir, stretch, tumble out, turn out, wake up


Antonyms: nap, sleep


excite, stimulate


Synonyms: activate, animate, arouse, awaken, challenge, enliven, fire, fire up, freshen, galvanize, grasp, jazz up, key up, kindle, notice, pep up, provoke, quicken, rally, renew, rouse, see, steam up, stir up, switch on, understand, whet, zip up


Antonyms: discourage, dissuade


جملات نمونه

1. I shook him but he didn't waken.
[ترجمه ترگمان]تکانش دادم، اما بیدار نشد
[ترجمه گوگل]من او را تکان دادم اما او از خواب بیدار نشد

2. Women are much more likely than men to waken because of noise.
[ترجمه ترگمان]زنان به احتمال بسیار بیشتر از مردان به خاطر سر و صدا بیدار می شوند
[ترجمه گوگل]زنان به علت سر و صدا از زنان بیشتر شبیه هستند

3. We must waken the people to the dangers facing our country.
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم را از خطرات پیش روی کشورمان بیدار کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید مردم را به خطرات ناشی از کشورمان ببخشیم

4. If you do waken up during the night, start the exercises again.
[ترجمه ترگمان]اگر در طول شب بیدار شدید، دوباره تمرین را شروع کنید
[ترجمه گوگل]اگر در طول شب بیدار شوید، تمرینات را دوباره شروع کنید

5. What time are you going to waken him?
[ترجمه ترگمان]چه ساعتی می خواهید او را بیدار کنید؟
[ترجمه گوگل]چه مدت می خواهید او را بیدار کنی؟

6. Drink this coffee — it will waken you up.
[ترجمه ترگمان]این قهوه را بخور، آن را بیدار می کند
[ترجمه گوگل]این قهوه را بنوشید - آن را بیدار خواهد کرد

7. Naomi would waken to the twitter of birds.
[ترجمه ترگمان]Naomi آن ها را بیدار می کرد
[ترجمه گوگل]نائومی به توییتر پرندگان جهش پیدا می کند

8. It is frightening to most children to waken and find a stranger.
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از کودکان برای بیدار شدن و پیدا کردن یک غریبه، ترسناک است
[ترجمه گوگل]برای اغلب کودکان بیدار شدن و غریبه شدن، ترسیده است

9. She awoke to a day of brilliant sunshine. Waken and awaken are much more formal. Awaken is used especially in literature:The Prince awakened Sleeping Beauty with a kiss.
[ترجمه ترگمان]یک روز آفتابی درخشان از خواب بیدار شد بیدار شدن و بیدار شدن خیلی رسمی است به ویژه در ادبیات به کار می رود: شاهزاده زیبایی خفته را با بوسه ای بیدار کرد
[ترجمه گوگل]او به یک روز از آفتاب درخشان خیره شد واکنش و بیدار بودن بسیار رسمی تر است بویان به ویژه در ادبیات استفاده می شود شاهزاده بوسیدن زیبایی خواب را بوسه می کند

10. Agnes would often waken at the slightest sound.
[ترجمه ترگمان]اگنس اغلب با شنیدن کوچک ترین صدا از خواب بیدار می شد
[ترجمه گوگل]آگنز اغلب در کوچکترین صدا بیدار می شود

11. He wasn't sure if he should waken his mother.
[ترجمه ترگمان]مطمئن نبود که باید مادرش را بیدار کند
[ترجمه گوگل]او مطمئن نبود که مادرش را بیدار کند

12. She became alarmed when she could not waken her husband.
[ترجمه ترگمان]وقتی نمی توانست شوهرش را بیدار کند، نگران شد
[ترجمه گوگل]وقتی که او شوهرش را بیدار نکرد، او به شدت ناراحت شد

13. I feel as if I had waken from a nightmare.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که از یک کابوس بیدار شده ام
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم که از یک کابوس بیدار شده ام

14. Happily, however, he did not waken.
[ترجمه ترگمان]اما خوشبختانه بیدار نشد
[ترجمه گوگل]با این حال، خوشبختانه، او از خواب بیدار نشد

he wakened on time

به‌موقع از خواب بیدار شد


that song wakened my interest in music

آن سرود علاقه‌ی من را به موسیقی زنده کرد


suddenly I wakened to the piont that I was alone and unarmed

ناگهان به این نکته واقف شدم که تنها و بی‌اسلحه هستم


پیشنهاد کاربران

بیداریدن.
بیداراندن کسی/چیزی.


کلمات دیگر: