کلمه جو
صفحه اصلی

zombi


معنی : ادم احمق، انسان زنده شد، خدایی بشکل مار، مارخدا
معانی دیگر : zombie مارخدا، خدایی بشکل مار در میان سر پوستان، روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد

انگلیسی به فارسی

( zombie ) مارخدا، خدایی بشکل مار(در میان سرخپوستان)، روحی که بعقیده سیاه‌پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد، انسان زنده شد، آدم احمق


زامبی، انسان زنده شد، خدایی بشکل مار، ادم احمق، مارخدا


انگلیسی به انگلیسی

• walking dead, dead returned to life, dead body controlled by supernatural power; space cadet, term used for apathetic or drugged person; mixed drink made of several kinds of rum or liqueur and fruit juice

مترادف و متضاد

ادم احمق (اسم)
fool, galoot, birdbrain, snipe, zombie, dromedary, zombi, bufflehead, dotterel, poop, featherbrain, featherhead, softhead

انسان زنده شد (اسم)
zombie, zombi

خدایی بشکل مار (اسم)
zombie, zombi

مار خدا (اسم)
zombie, zombi


کلمات دیگر: