کلمه جو
صفحه اصلی

damnable


معنی : لعنتی
معانی دیگر : خیلی بد، کوفتی، مرده شور برده، نکبتی، قابل طعن و لعن، درخور دشنام، جهنمی، ملعون

انگلیسی به فارسی

لعنتی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: damnably (adv.)
(1) تعریف: deserving to be condemned.
مشابه: abominable, damn

- their damnable wickedness
[ترجمه ترگمان] آن wickedness لعنتی،
[ترجمه گوگل] شرارت شرم آور آنها

(2) تعریف: extremely irritating; disgusting; obnoxious.
مشابه: abominable

- these damnable delays
[ترجمه ترگمان] این دو تاخیر لعنتی،
[ترجمه گوگل] این تاخیرهای لعنتی

• worthy of damnation; detestable

مترادف و متضاد

atrocious, horrible


لعنتی (صفت)
damn, blasted, damnable

Synonyms: abhorrent, abominable, accursed, blamed, blessed, culpable, cursed, dang, darn, depraved, despicable, detestable, dratted, execrable, hateful, odious, offensive, outrageous, wicked


Antonyms: admirable, blessed, cherished, exalted, favorable, favored, good, laudatory, loveable, praiseworthy


جملات نمونه

1. his damnable face!
آن قیافه ی نکبت او !

2. What a damnable climate we have!
[ترجمه ترگمان]ما چه جو لعنتی داریم!
[ترجمه گوگل]چه آب و هوایی لعنتی ما!

3. This damnable car! It just won't start on cold mornings!
[ترجمه ترگمان]این ماشین لعنتی لعنتی! فقط صبح ها هوا سرد نمی شود!
[ترجمه گوگل]این ماشین لعنتی! این فقط در صبح های سرد شروع نخواهد شد!

4. Hurry then, and leave this damnable place behind.
[ترجمه ترگمان]پس عجله کن و این مکان لعنتی را پشت سر بگذار
[ترجمه گوگل]بعد از آن عجله کنید و از این مکان لعنتی کنار بگذارید

5. But with his damnable purity, which they all praised after his death, Modigliani insisted on going his own way.
[ترجمه ترگمان]اما با آن پاکی damnable که همه بعد از مرگ او تعریف کردند، Modigliani اصرار ورزید که به راه خود برود
[ترجمه گوگل]مودیلیانی اصرار داشت که راه خودش را با خلوص وحشتناکش، که همه آنها پس از مرگش ستایش را ستود، ستایش کرد

6. That is a damnable legacy for any lawyer.
[ترجمه ترگمان]این یک میراث لعنتی برای هر وکیل است
[ترجمه گوگل]این یک میراث لعنتی برای هر وکیل است

7. That's a damnable lie!
[ترجمه ترگمان]این یک دروغ لعنتی است!
[ترجمه گوگل]این یک دروغ لعنتی است!

8. The charge of rape was a damnable lie.
[ترجمه ترگمان]اتهام تجاوز یک دروغ لعنتی بود
[ترجمه گوگل]اتهام تجاوز یک دروغ محتوم بود

9. Wilberforce saw very clearly that this was the issue and that evolutionism was damnable because it implied moral and cultural relativity.
[ترجمه ترگمان]ویلبرفورس به وضوح می دید که این مساله به این دلیل است که این مساله به دلیل نسبیت اخلاقی و فرهنگی damnable است
[ترجمه گوگل]Wilberforce کاملا به روشنی دیدم که این مسئله بود و تکامل گرایی لعنتی بود چرا که این امر به معنای نسبیت اخلاقی و فرهنگی بود

10. Or, at least it would be when she managed to dry up these damnable tears.
[ترجمه ترگمان]یا حداقل وقتی که این اشک های لعنتی را خشک می کرد، آن وقت بود
[ترجمه گوگل]یا، حداقل زمانی که او موفق به خشک کردن اشک های لعنتی

11. About sex, the pleasure is momentary, the position ridiculous and the expense damnable.
[ترجمه ترگمان]در مورد سکس، لذت یک لحظه است، وضع مضحک است و هزینه آن لعنتی
[ترجمه گوگل]درباره جنسیت، لذت بردن از لحظه ای، موقعیت مضحک و هزینه damnable است

12. I blush, I burn, I shudder, while I pen the damnable atrocity.
[ترجمه ترگمان]از خجالت سرخ می شوم، و در حالی که من the لعنتی را در دست می گیرم، می لرزم
[ترجمه گوگل]من سرخورده می شوم، من را می سوزانم، سوزان می شوم، در حالی که قلم بدی را می بندم

13. Three years I spent in that hellhole, three years a prisoner of war to that damnable frostwolf clan.
[ترجمه ترگمان]سه سال در آن دخمه جهنمی به سر بردم، سه سال زندانی جنگی با آن خاندان لعنتی لعنتی
[ترجمه گوگل]سه سال در این هال هول، سه سال زندان جنگ به این قبیله ی سرشار از یخ زده، سپرده بودم

14. About sex, the pleasure is momentary position ridiculous and the expense damnable.
[ترجمه ترگمان]در مورد سکس، لذت یک موقعیت زودگذر است و هزینه آن لعنتی
[ترجمه گوگل]درباره جنسیت، لذت بردن موقعیت مکانی مضحک است و هزینه لعنتی است

his damnable face!

آن قیافه‌ی نکبت او !


پیشنهاد کاربران

قابل سرزنش، نکوهیدنی


کلمات دیگر: