کلمه جو
صفحه اصلی

kaput


معنی : منکوب، از کار افتاده، کاملا شکست خورده
معانی دیگر : (خودمانی) خراب، تباه، نابود

انگلیسی به فارسی

کاملا شکست خورده، منکوب، ازکارافتاده


کاپوت، از کار افتاده، کاملا شکست خورده، منکوب


انگلیسی به انگلیسی

• (slang) ruined, done for, finished; not working
if you say that something is kaput, you mean that it is broken; an informal word.

مترادف و متضاد

منکوب (صفت)
depressed, broken-down, dejected, kaput

از کار افتاده (صفت)
obsolete, effete, down, kaput, seedy, sear, hors de combat, washed-out

کاملا شکست خورده (صفت)
kaput

ruined, wrecked


Synonyms: all washed up, belly-up, burned out, cooked, dead, destroyed, done for, down and out, down for the count, down the drain, down the tubes, finished, floored, had it, nonfunctioning, on the skids, out of business, out of circulation, sunk, totaled, washed up, wiped out


جملات نمونه

1. the radio is kaput
رادیو خراب است.

2. "What's happened to your car?"—-"It's kaput. "
[ترجمه ترگمان]\"چه اتفاقی برای car افتاد؟\" \"- -\" It \" است
[ترجمه گوگل]'چه اتفاقی برای ماشین شما افتاده است؟' - 'این کاپوت است '

3. The car's kaput we'll have to walk.
[ترجمه ترگمان]The خراب شده ما باید قدم بزنیم
[ترجمه گوگل]کاپوت ماشین ما باید پیاده روی کنیم

4. He finally admitted that his film career was kaput.
[ترجمه ترگمان]او در نهایت اقرار کرد که حرفه his kaput بوده است
[ترجمه گوگل]او سرانجام به این نتیجه رسید که کار فیلم او کاپوت است

5. The TV's gone kaput .
[ترجمه ترگمان] تلویزیون خراب شده
[ترجمه گوگل]تلویزیون کابوس رفته است

6. All three phones were kaput.
[ترجمه ترگمان]هر سه تلفن از هم جدا شده بودند
[ترجمه گوگل]همه سه گوشی کابوت بود

7. This battle must be kaput.
[ترجمه ترگمان]این جنگ باید شکست خورده باشد
[ترجمه گوگل]این نبرد باید کاپوت باشد

8. That is because the mess has revealed a far deeper problem: their business model is kaput.
[ترجمه ترگمان]علت آن این است که آشفتگی یک مشکل بسیار عمیق تر را آشکار کرده است: مدل کسبوکار آن ها kaput است
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که ظروف سرباز یا مسافر یک مسئله بسیار جدی را نشان داده اند: مدل کسب و کارشان کاپوت است

The radio is kaput.

رادیو خراب است.


پیشنهاد کاربران

نابودی ( خودمانی )
he calls me an anti - social shows
او من را ضد اجتماعی نشان میدهد


کلمات دیگر: