کلمه جو
صفحه اصلی

damage


معنی : خسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت وارد کردن، ضایع کردن، عیب دار کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، معیوب کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن
معانی دیگر : آسیب، گزند، صدمه، لطمه، گزایش، آهومندی، (حقوق - جمع) خسارت (خسارات)، وجه الخساره، تاوان، غرامت، آسیب زدن، گزند زدن، گزاییدن، آهومند کردن، لطمه زدن، صدمه زدن، (عامیانه) هزینه، خرج، خسارت بار آوردن، زیان وارد آوردن، زیان زدن
damage(s)
زیان، تاوان، لطمه، غرامت ممانعت از حق، مزاحمت، خسارت وارد اوردن قانون ـ فقه : معیوب کردن صدمه زدن

انگلیسی به فارسی

زیان، خسارت، گزنده، غرامت، معیوب کردن، زیان زدن، اسیب


خسارت، خسارت زدن


خسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، ضایع کردن، خسارت وارد کردن، معیوب کردن، عیب دار کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: harm or injury that reduces usefulness, value, or soundness.
متضاد: repair
مشابه: destruction, harm, hurt, injury, loss, wrong

- The accident caused a lot of damage to our car.
[ترجمه Mm.D] این تصادف باعث آسیب بسیاری به خودروی ما شده است.
[ترجمه N.T] این تصادف باعث خسارت زیادی به ماشین ما شده است.
[ترجمه Amir] ( این ) تصادف موجب ( وارد شدن ) آسیب زیادی به خودروی مان شد.
[ترجمه ترگمان] تصادف باعث خسارت زیادی به اتومبیل ما شد
[ترجمه گوگل] این حادثه باعث آسیب زیادی به ماشین ما شده است
- Damage to crops caused by insects raised the price of bread and flour.
[ترجمه ترگمان] خسارت به محصولات ناشی از حشرات قیمت نان و آرد را افزایش داد
[ترجمه گوگل] آسیب به محصولات ناشی از حشرات باعث افزایش قیمت نان و آرد شد
- They will have to pay for the damage they did to our front window.
[ترجمه ترگمان] آن ها مجبورند تاوان خساراتی را که به پنجره جلویی ما وارد کرده، بپردازند
[ترجمه گوگل] آنها مجبور خواهند شد که آسیب هایی را که به پنجره جلو ما وارد می شوند، پرداخت کنیم

(2) تعریف: (pl.) in law, money claimed or paid as compensation for injury or loss.
مترادف: reparation
مشابه: compensation, cost, expenses, fine, indemnity, penalty, satisfaction, settlement

- He sued for $10,000 in damages.
[ترجمه ترگمان] او برای جبران خسارت به مبلغ ۱۰۰۰۰ دلار شکایت کرد
[ترجمه گوگل] او برای خسارت 10،000 دلاری دادخواست داد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: damages, damaging, damaged
• : تعریف: to harm or injure; cause loss of usefulness, value, or soundness.
متضاد: benefit, mend, repair
مشابه: affect, break, cripple, demolish, harm, hurt, impair, injure, maim, mar, mutilate, prejudice, punish, ravage, ruin, scratch, spoil, tear, wreck

- The flood damaged all these wonderful old buildings.
[ترجمه ترگمان] سیل همه این ساختمان های قدیمی شگفت انگیز را ویران کرد
[ترجمه گوگل] سیل به تمام این ساختمان های فوق العاده قدامی آسیب زده است
- Lies in the press damaged her reputation.
[ترجمه سعید] دروغ در مطبوعات به شهرت او اسیب زده.
[ترجمه ترگمان] دروغ توی مطبوعات، شهرتش رو خدشه دار کرده
[ترجمه گوگل] دروغ در مطبوعات آسیب دیده شهرت او
- Smoking damages your lungs.
[ترجمه ترگمان] سیگار کشیدن به ریه ها آسیب می رساند
[ترجمه گوگل] سیگار کشیدن به ریه های شما آسیب می رساند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: damageable (adj.), damaged (adj.), damaging (adj.), damager (n.)
• : تعریف: to become harmed or injured.
مشابه: break, hurt, ruin, scar, scratch, spoil, tear, wreck

- A flimsy airplane damages easily.
[ترجمه ترگمان] یک هواپیمای سست به راحتی آسیب می بیند
[ترجمه گوگل] یک هواپیما شکننده به راحتی آسیب می زند

• injury, harm; (slang) expense, cost (e.g., "what is the damage for the drinks we had at the bar?")
cause harm, cause injury
to damage something means to injure, harm, or weaken it in some way.
damage is injury or harm that is caused to something.
when a court of law awards damages to someone, it orders those who are responsible for harming them, or for harming their reputation or property, to pay them a set amount of money as compensation; a legal use.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] خسارت
[عمران و معماری] خسارت
[برق و الکترونیک] خسارت، خرابی
[مهندسی گاز] زیان، خسارت، معیوب کردن
[بهداشت] آسیب
[حقوق] خسارت، ضرر، زیان، صدمه، غرامت
[نساجی] آسیب دیدگی
[ریاضیات] خسارت، ضرر، زیان، صدمه، غرامت، خرابی، وجه خسارت، تاوان
[پلیمر] آسیب
[آب و خاک] خسارت

مترادف و متضاد

injury, loss


خسارت (اسم)
loss, damage, recompense, harm, lesion, detriment, scathe, smart money

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

ضرر (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, harm, prejudice, disadvantage, injury, detriment, wound

اسیب (اسم)
hurt, damage, mar, inconvenience, harm, strain, lesion, injury, trauma, teen, tort

خدشه (اسم)
loss, scratch, damage, flaw

خلل (اسم)
damage

خسران (اسم)
loss, damage, harm

گزنده (اسم)
damage

خسارت وارد کردن (فعل)
blemish, hurt, spoil, damage, harm

ضایع کردن (فعل)
decay, destroy, addle, spoil, waste, damage, mar, fordo

عیب دار کردن (فعل)
debase, blemish, addle, damage, cripple, deform, deteriorate, disable, flaw, disimprove

خسارت زدن (فعل)
hurt, damage, harm, damnify

خسارت رساندن (فعل)
hurt, damage, harm

زیان زدن (فعل)
damage

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

لطمه زدن به (فعل)
damage

خسارت وارد اوردن (فعل)
hurt, damage, harm, damnify, endamage

Synonyms: accident, adulteration, adversity, affliction, bane, blemish, blow, breakage, bruise, casualty, catastrophe, cave-in, contamination, corruption, debasement, depreciation, deprivation, destruction, deterioration, detriment, devastation, disservice, disturbance, evil, hardship, harm, hurt, illness, impairment, infliction, knockout, marring, mischief, mishap, mutilation, outrage, pollution, ravage, reverse, ruin, ruining, spoilage, stroke, suffering, waste, wound, wreckage, wrecking, wrong


Antonyms: advantage, benefit, blessing, boon, favor, improvement, profit


cause injury, loss


Synonyms: abuse, bang up, batter, bleach, blight, break, burn, contaminate, corrode, corrupt, crack, cripple, deface, defile, dirty, discolor, disfigure, disintegrate, dismantle, fade, gnaw, harm, hurt, impair, incapacitate, infect, injure, lacerate, maim, maltreat, mangle, mar, mutilate, pollute, ravage, rot, ruin, rust, scathe, scorch, scratch, smash, split, spoil, stab, stain, tamper with, tarnish, tear, undermine, vitiate, weaken, wear away, wound, wreak havoc on, wreck, wrong


Antonyms: benefit, bless, enhance, favor, fix, improve, mend, perfect, repair


جملات نمونه

1. flood damage
آسیب (وارده در اثر) سیل

2. irreparable damage
آسیب جبران ناپذیر

3. the damage caused by neglect
خسارت حاصله در نتیجه ی بی توجهی

4. the damage done by the flood locally
آسیب محلی وارده توسط سیل

5. to damage someone's reputation
به شهرت کسی آسیب زدن

6. cause damage
صدمه زدن،خسارت رساندن

7. the damage is done
حالا دیگر دیر شده است (چون خسارت وارد آمده)

8. another rainfall caused great damage
یک بارندگی دیگر موجب خسارات فراوان شد.

9. the building suffered considerable damage
به ساختمان خسارات عمده ای وارد شد.

10. the buildings suffered extensive damage
ساختمان ها دستخوش آسیب فراوانی شدند.

11. to indemnify someone against damage or loss
کسی را در مقابل صدمه یا خسارت تضمین کردن

12. the goods that have suffered damage
کالاهایی که صدمه دیده اند

13. according to the policeman's notations, the damage to our car amounted to twenty thousand tomans
طبق یادداشت های مامور پلیس زیان وارده به اتومبیل ما حدود 20 هزار تومان بود.

14. i was fully recompensed for the damage done to my shop
در ازای خسارات وارده به مغازه ام غرامت کامل به من پرداخته شد.

15. the detractions of his enemies did not damage his popularity
بدگویی های دشمنانش به محبوبیت او آسیب نرساند.

16. i was willing to compensate him for the damage i had done to his car
حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.

17. the court awarded her $1000 in recompense for the damage to her car
دادگاه بابت خسارت به اتومبیلش،غرامتی برابر با هزار دلار برای او درنظر گرفت.

18. we each chipped in ten dollars to pay for the damage
هرکدام از ما ده دلار بابت خسارت وارده دادیم.

19. the earthquake cracked the walls of the house but did not damage its main framework
زلزله باعث ایجاد ترک در دیوارهای خانه شد ولی به استخوان بندی اصلی آن صدمه ای نزد.

20. The rumours will do untold damage to his reputation.
[ترجمه ترگمان]شایعاتی مبنی بر آسیب رساندن به شهرت وی وجود دارد
[ترجمه گوگل]شایعات آسیب ناشی از شهرت خود را به بار می آورند

21. Damage was confined to a small portion of the castle.
[ترجمه ترگمان]خسارات به بخش کوچکی از قلعه محدود شده بود
[ترجمه گوگل]آسیب به بخش کوچکی از قلعه محدود شد

22. Heavy drinking can cause permanent damage to the brain.
[ترجمه كيميا] مست کردن زیاد باعث اسیب های دائمی به مغز میشود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن سنگین می تواند باعث آسیب دائمی به مغز شود
[ترجمه گوگل]نوشیدن های سنگین می تواند موجب آسیب دائمی به مغز شود

23. Careless use of the clutch may damage the gears.
[ترجمه ترگمان]استفاده از بی دقت از کلاچ ممکن است به دنده ها آسیب برساند
[ترجمه گوگل]استفاده بی دقت از کلاچ می تواند به دنده ها آسیب برساند

24. There is little assessment of the damage to the natural environment.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی کمی از خسارت به محیط طبیعی وجود دارد
[ترجمه گوگل]ارزیابی کمی از آسیب به محیط طبیعی وجود دارد

25. Tree roots can cause damage to buildings.
[ترجمه ترگمان]ریشه ها می توانند باعث آسیب به ساختمان ها شوند
[ترجمه گوگل]ریشه درخت می تواند به ساختمان ها آسیب برساند

26. The meeting was merely an exercise in damage limitation.
[ترجمه ترگمان]این جلسه صرفا تمرینی برای محدودسازی آسیب بود
[ترجمه گوگل]این جلسه صرفا تمرین در محدودیت خسارت بود

27. The cost of the damage caused by the recent storms has been calculated as/at over £5 million.
[ترجمه ترگمان]هزینه خسارات ناشی از طوفان های اخیر به میزان بیش از ۵ میلیون پوند محاسبه شده است
[ترجمه گوگل]هزینه خسارت ناشی از طوفان های اخیر به بیش از 5 میلیون پوند محاسبه شده است

28. Exposure to lead is known to damage the brains of young children.
[ترجمه ترگمان]قرار گرفتن در معرض قرار گرفتن، به آسیب مغزی کودکان جوان مشهور است
[ترجمه گوگل]قرار گرفتن در معرض سرب به مغز کودکان جوان آسیب می رساند

flood damage

آسیب (وارده در اثر) سیل


damaged goods

کالای آسیب‌دیده


to bring a suit for damages

ادعای خسارت کردن (در دادگاه)


compensatory damages

خسارات جبرانی


A frost damaged the crops.

سرما به محصولات صدمه زد.


people damaged by war

آسیب دیدگان جنگ


اصطلاحات

cause damage

صدمه زدن، خسارت رساندن


the damage is done

حالا دیگر دیر شده است (چون خسارت وارد آمده)


what's the damage?

(عامیانه) چقدر باید (خسارت) بپردازم؟


پیشنهاد کاربران

صدمیدن =
م. ث
این قرص به بدن می صَدَمَد.

آگَفتن.

خسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت وارد کردن، ضایع کردن، عیب دار کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، معیوب کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن

Cause harm

صورتحساب

damage is the opposite of build

Damage means cause harm

آسیب رساندن

break
the house was badly damaged by fire
خونه به وسیله آتش بشدت خراب شد

خسارت، زیان/آسیب رساندن

damage is done

damage is done: کار از کار گذشته

آسیب زدن ( فعل )

خسارت

Damage =harm

damage means cause harm
کانون زبان ایران
ترم Reach 3

spoil

ruin

معنای غرامت، خسارت، جبران مافات و همچنین دیه هم می دهد

Damage=harm
به معنای آسیب، صدمه، خسارت

break or harm sth

Harm

خسارت
Damage را damage می نویسیم اما damej می خوانیم
This word has 2 syllables
1. dam 2. age

وضعیت بد، خسارت


کلمات دیگر: