کلمه جو
صفحه اصلی

unanimous


معنی : متفق القول، هم رای، یکدل و یک زبان
معانی دیگر : به اتفاق آرا، هم داستان، هم عقیده، اجماعا

انگلیسی به فارسی

هم رای، متفق القول، یکدل و یک زبان، اجماعا


یکنفر، متفق القول، هم رای، یکدل و یک زبان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unanimously (adv.), unanimity (n.), unanimousness (n.)
(1) تعریف: in complete agreement, as a number or group of people.
متضاد: divided
مشابه: solid

- We are unanimous in our opinion that the governor should be impeached.
[ترجمه ترگمان] ما در نظر داریم که فرماندار باید به دادگاه احضار شود
[ترجمه گوگل] ما به نظر ما یکنواخت هستیم که فرماندار باید تجدید نظر کند

(2) تعریف: exhibiting, based on, or characterized by complete agreement.

- Upon hearing the news, they breathed a unanimous sigh of relief.
[ترجمه ترگمان] با شنیدن اخبار، نفسی به آسودگی کشیدند
[ترجمه گوگل] پس از شنیدن اخبار، آنها یک آه از افسردگی یک نفره احساس راحتی کردند
- She was elected to the council by a unanimous vote.
[ترجمه ترگمان] او با رای متفق برای این شورا انتخاب شد
[ترجمه گوگل] او به رأی یک رای گیری به شورا انتخاب شد

• in complete accord, in one mind, agreed
when a group of people are unanimous, they all agree about something.

مترادف و متضاد

متفق القول (صفت)
unanimous

هم رای (صفت)
unanimous

یکدل و یک زبان (صفت)
unanimous

in agreement; uncontested


Synonyms: accepted, accordant, agreed, agreeing, as one, assenting, collective, combined, common, communal, concerted, concordant, concurrent, consensual, consentient, consistent, consonant, harmonious, homogeneous, in complete accord, like-minded, of one mind, popular, public, shared, single, solid, undisputed, undivided, unified, united, universal, unquestioned, with one voice


Antonyms: split


جملات نمونه

1. The class was unanimous in wanting to eliminate study halls.
بچه های کلاس متحدالقول خواستار حذف اتاق های مطالعه شدند

2. There has never been an election in our union which was won by a unanimous vote.
هرگز در انجمن ما انتخاباتی نبوده است که به اتفاق آراء برنده شده باشد

3. The Senate, by a unanimous vote, decided to decrease taxes.
مجلس سنا، به اتفاق آراء، تصمیم گرفت که مالیات ها را کاهش دهد

4. a unanimous vote
رای به اتفاق آرا

5. people were unanimous in his praise
مردم در تعریف از او هم داستان بودند.

6. the proposal passed by unanimous vote
پیشنهاد با رای همگان تصویب شد.

7. they downed the bill with a unanimous vote
آنها لایحه را به اتفاق آرا رد کردند.

8. He was elected by a unanimous vote.
[ترجمه ترگمان]او با رای اکثریت آرا انتخاب شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک رای گیری به اتفاق آرا انتخاب شد

9. The jury reached a unanimous verdict of 'not guilty'.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه به یه رای مخالف رای داده که گناهکار نباشه
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به رأی منصفانه 'گناهکار' رسید

10. The jury returned a unanimous verdict of guilty after a short deliberation.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه پس از مشورت کوتاهی حکم اتفاق آرا را صادر کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از یک مصاحبه کوتاه، یک حکم واحد را مجازات کرد

11. She was the unanimous choice of the selection committee.
[ترجمه ترگمان]او به اتفاق آرا کمیته انتخاب را انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]او یک انتخاب واحد از کمیته انتخاب بود

12. Unanimous agreement must be reached for this plan to go ahead.
[ترجمه ترگمان]قرارداد Unanimous باید برای این طرح در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]برای دستیابی به این طرح باید یک توافق یک جانبه داشته باشیم

13. Although the plan received unanimous approval, this does not mean that it represents the lowest common denominator.
[ترجمه ترگمان]اگرچه این طرح مورد تایید همگان قرار گرفته است، اما این بدان معنا نیست که این طرح پایین ترین مخرج مشترک را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]اگرچه طرح تصویب به اتفاق آرا به تصویب رسید، این بدان معنی نیست که آن را پایین ترین علامت مشترک می داند

14. Editors were unanimous in their condemnation of the proposals.
[ترجمه ترگمان]ویراستاران در محکومیت این پیشنهادها متفق القول بودند
[ترجمه گوگل]سردبیران در محکومیت این پیشنهادات، با هم متحد بودند

15. A unanimous vote was taken to liquidate the company.
[ترجمه ترگمان]به اتفاق آرا به انحلال شرکت رای دادند
[ترجمه گوگل]یک رای مجلس برای تخلیه این شرکت به تصویب رسید

16. The jury reached/returned a unanimous verdict of guilty.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه به اتفاق آرا رای محکومیت خود را صادر کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به حکم یک نفر از مجرمین مجازات کرد

17. Doctors are unanimous about the dangers of this drug.
[ترجمه ترگمان]پزشکان در مورد خطرات این دارو متفق القول هستند
[ترجمه گوگل]پزشکان در مورد خطرات این دارو مخالف هستند

18. It was decided by a unanimous vote that the school should close.
[ترجمه ترگمان]به اتفاق آرا تصمیم گرفتند که مدرسه تعطیل شود
[ترجمه گوگل]این تصمیم یک رأی منسجم بود که مدرسه باید بسته شود

19. The ministers had expressed the unanimous view that sanctions should remain in place for the present.
[ترجمه ترگمان]وزرا به اتفاق آرا نظر خود مبنی بر این که تحریم ها باید برای حال حاضر باقی بمانند را اعلام کرده بودند
[ترجمه گوگل]وزیران این دیدگاه را یکسان خواندند که تحریم ها باید در حال حاضر باقی بماند

a unanimous vote

رأی به اتفاق آرا


People were unanimous in his praise.

مردم در تعریف از او هم داستان بودند.


پیشنهاد کاربران

توافق

هم رای، موافق

In complete agreement

هم مشرب ، هم رای ، هم مرام

هم رای، متفق القول.


کلمات دیگر: