کلمه جو
صفحه اصلی

pacifying

انگلیسی به فارسی

آرامش، ساکت کردن، فرو نشاندن، خواباندن، تسکین دادن، ارام کردن


انگلیسی به انگلیسی

• calming; softening; placating, appeasing; bringing peace

جملات نمونه

1. Try to pacify the child, he's been crying for hours.
[ترجمه ترگمان]سعی کن بچه را آرام کنی، او ساعت ها گریه می کند
[ترجمه گوگل]سعی کنید کودک را آرام کنید، برای ساعت ها گریه کرده است

2. No words availed to pacify him.
[ترجمه ترگمان]هیچ حرفی برای آرام کردن او فایده ای نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ کلمه ای برای نجات او نداشت

3. 'You're right,' Rita said, in order to pacify him.
[ترجمه ترگمان]ری تا برای آرام کردن او گفت: حق با توئه
[ترجمه گوگل]ریتا گفت، 'شما درست است، به منظور آرامش او

4. He pacified his crying child with a bottle.
[ترجمه ترگمان]او بچه گریان را با یک بطری تسکین داد
[ترجمه گوگل]او فرزند گریه خود را با یک بطری آرام کرد

5. He tried to pacify his creditors by repaying part of the money.
[ترجمه ترگمان]وی درصدد برآمد با بازپرداخت قسمتی از پول، creditors را آرام کند
[ترجمه گوگل]او با بازپرداخت بخشی از پول، سعی کرد اعتبار خود را آرام کند

6. More troops were needed to pacify the area.
[ترجمه ترگمان]نیروهای بیشتری برای آرام کردن این منطقه مورد نیاز بودند
[ترجمه گوگل]سربازان بیشتری برای آرام کردن منطقه مورد نیاز بودند

7. Economic reforms are needed to pacify and modernize the country.
[ترجمه ترگمان]برای آرام کردن و مدرنیزه کردن کشور نیاز به اصلاحات اقتصادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]اصلاحات اقتصادی برای آرامش و نوسازی کشور ضروری است

8. He tried to pacify the mob.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد جمعیت را آرام کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد روح را آرام کند

9. The announcement was designed to pacify the irate crowd.
[ترجمه ترگمان]این اعلامیه برای آرام کردن مردم خشمگین طراحی شده بود
[ترجمه گوگل]این اعلامیه برای خنثی کردن جمعیت جنجالی طراحی شده بود

10. It was difficult for the police to pacify the angry crowd.
[ترجمه ترگمان]برای پلیس سخت بود که جمعیت خشمگین را آرام کند
[ترجمه گوگل]برای پلیس سخت بود که جمعیت عصبانی را خنثی کند

11. In spite of my efforts to pacify it the baby continued to cry / continued crying.
[ترجمه ترگمان]بچه علی رغم تلاش های من برای آرام کردن آن، به گریه و زاری ادامه داد
[ترجمه گوگل]به رغم تلاش های من برای آرام کردن آن، کودک همچنان گریه می کند / همچنان گریه می کند

12. Government forces have found it difficult to pacify the rebels.
[ترجمه ترگمان]نیروهای دولتی برای آرام کردن شورشیان مشکل پیدا کرده اند
[ترجمه گوگل]نیروهای دولتی برای تضعیف شورشیان دشوار است

13. A UN force has been sent in to try and pacify the area worst affected by the civil war.
[ترجمه ترگمان]یک نیروی سازمان ملل برای کمک به این منطقه اعزام شده است تا منطقه آسیب دیده از جنگ داخلی را آرام کند
[ترجمه گوگل]یک نیروی سازمان ملل متحد برای تسویه و تسریع در منطقه که بدترین جنگ داخلی را دارد، فرستاده شده است

14. The baby could not be pacified.
[ترجمه ترگمان]بچه نمی توانست آرام بگیرد
[ترجمه گوگل]کودک نمی تواند آرام شود


کلمات دیگر: