معنی : مغناطیسی
معانی دیگر : وابسته به آهن ربا، آهن ربایی، برکندی، کشندایی، وابسته به یا موجد آهن ربایی، مغناطیس گر، برکشندگر، وابسته به نیروی جاذبه ی زمین، زمین کشندی، (شخص یا شخصیت) گیرا، جذاب، گرایش گیر، ربایا، کشنده
اهن ربایی
مغناطیسی، اهن ربا
drawing, attractive
Synonyms: alluring, appealing, arresting, bewitching, captivating, charismatic, charming, enchanting, entrancing, fascinating, hypnotic, inviting, irresistible, mesmerizing, pulling, seductive
Antonyms: repellent, repulsive
magnetic needle
سوزن مغناطیسی
magnetic charger
مغناطیسگر
a magnetic alloy
آلیاژ آهنربا
the magnetic poles
قطبهای مغناطیسی، آسههای زمین کشند
his magnetic eyes and voice
چشمان و صدای گیرای او
An idea so magnetic that he could not free himself of it.
اندیشهای آنچنان جذاب که او نمیتوانست خود را از قید آن رها کند.
magnetic friction
پسماند مغناطیسی، مالش مغناطیسی
magnetic stirrer
همزن مغناطیسی
magnetic susceptibility
مغناطیسپذیری، برکشندپذیری