کلمه جو
صفحه اصلی

magnetic


معنی : مغناطیسی
معانی دیگر : وابسته به آهن ربا، آهن ربایی، برکندی، کشندایی، وابسته به یا موجد آهن ربایی، مغناطیس گر، برکشندگر، وابسته به نیروی جاذبه ی زمین، زمین کشندی، (شخص یا شخصیت) گیرا، جذاب، گرایش گیر، ربایا، کشنده

انگلیسی به فارسی

اهن ربایی


مغناطیسی، اهن ربا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: magnetically (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or functioning as a magnet or magnets.
مشابه: electromagnetic, polar

(2) تعریف: functioning by means of magnetism.
مشابه: electromagnetic

- magnetic tape
[ترجمه ترگمان] نوار مغناطیسی
[ترجمه گوگل] نوار کاست

(3) تعریف: having the power to attract people.
مترادف: appealing, arresting, attractive, charismatic
مشابه: compelling, dynamic, engaging, fascinating, powerful

- a magnetic speaker
[ترجمه محسن شجری] بلندگوی مغناطیسی
[ترجمه ترگمان] یک گوینده مغناطیسی
[ترجمه گوگل] یک سخنران مغناطیسی

(4) تعریف: pertaining to or functioning by means of the earth's magnetic field.

- a magnetic compass
[ترجمه ترگمان] یک قطب نمای مغناطیسی
[ترجمه گوگل] قطب نمای مغناطیسی

• of or pertaining to magnets; capable of being magnetized or attracted by a magnet; having the property of attracting iron or steel; operating via magnetic means; attractive, compelling
something that is magnetic has the power of a magnet to attract iron or steel towards it.
people who are described as magnetic have qualities which other people find very attractive.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نوار مغناطیسی صدا - آهن ربایی - صدای مغناطیسی - مغناطیسی
[کامپیوتر] آهنربا، مغناطیس
[برق و الکترونیک] مغناطیسی
[ریاضیات] مغناطیسی

مترادف و متضاد

مغناطیسی (صفت)
magnetic, magnetized

drawing, attractive


Synonyms: alluring, appealing, arresting, bewitching, captivating, charismatic, charming, enchanting, entrancing, fascinating, hypnotic, inviting, irresistible, mesmerizing, pulling, seductive


Antonyms: repellent, repulsive


جملات نمونه

1. magnetic attraction and repulsion
ربایش و رانش مغناطیسی

2. magnetic charger
مغناطیس گر

3. magnetic needle
سوزن مغناطیسی

4. magnetic friction
پسماند مغناطیسی،مالش مغناطیسی

5. magnetic stirrer
همزن مغناطیسی

6. magnetic susceptibility
مغناطیس پذیری،برکشندپذیری

7. a magnetic alloy
آلیاژ آهن ربا

8. a magnetic flux
شار مغناطیسی

9. his magnetic eyes and voice
چشمان و صدای گیرای او

10. the magnetic field
میدان مغناطیسی

11. the magnetic poles
قطب های مغناطیسی،آسه های زمین کشند

12. an idea so magnetic that he could not free himself of it
اندیشه ای آن چنان جذاب که او نمی توانست خود را از قید آن رها کند.

13. The tape was left near a magnetic source, and the resulting damage was considerable.
[ترجمه ترگمان]نوار در نزدیکی یک منبع مغناطیسی گذاشته شد و خسارت ناشی از آن قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]نوار در نزدیکی یک منبع مغناطیسی قرار داشت و آسیب ناشی از آن قابل توجه بود

14. Protect the magnetic strip on your credit card from scratches, heat, damp or other damage.
[ترجمه ترگمان]از the مغناطیسی روی کارت اعتباری شما از خراش، گرما، رطوبت یا دیگر آسیب محافظت کنید
[ترجمه گوگل]از نوار مغناطیسی کارت اعتباری خود را از خراش، گرما، خیس یا آسیب دیگر محافظت کنید

15. The electrically charged gas particles are affected by magnetic forces.
[ترجمه ترگمان]ذرات گاز شارژ شده توسط نیروهای مغناطیسی تحت تاثیر قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]ذرات گاز با بار الکتریکی توسط نیروهای مغناطیسی تحت تاثیر قرار می گیرند

16. The secondary current sets up a magnetic field inside the tube.
[ترجمه ترگمان]جریان ثانویه میدان مغناطیسی را در داخل لوله تنظیم می کند
[ترجمه گوگل]جریان ثانویه یک میدان مغناطیسی در داخل لوله ایجاد می کند

17. He has magnetic personality.
[ترجمه ترگمان]او دارای شخصیتی مغناطیسی است
[ترجمه گوگل]او شخصیت مغناطیسی دارد

18. This magnetic tape should be rewound before recording.
[ترجمه ترگمان]این نوار مغناطیسی باید قبل از ثبت اختراع شود
[ترجمه گوگل]این نوار مغناطیسی باید قبل از ضبط دوباره باز شود

magnetic needle

سوزن مغناطیسی


magnetic charger

مغناطیسگر


a magnetic alloy

آلیاژ آهن‌ربا


the magnetic poles

قطب‌های مغناطیسی، آسه‌های زمین کشند


his magnetic eyes and voice

چشمان و صدای گیرای او


An idea so magnetic that he could not free himself of it.

اندیشه‌ای آن‌چنان جذاب که او نمی‌توانست خود را از قید آن رها کند.


اصطلاحات

magnetic friction

پس‌ماند مغناطیسی، مالش مغناطیسی


magnetic stirrer

همزن مغناطیسی


magnetic susceptibility

مغناطیس‌پذیری، برکشندپذیری


پیشنهاد کاربران

مغناطیسی

Magnetic =مغناطیسی



پرجذبه

دل فریب
جذاب
دلربا


کلمات دیگر: