دانشنامه آزاد فارسی

و یر پیتر

وا ایالت های

<hr> مترادف وابسته : خویش، خویشاوند، قریب، قوم، متعلق، منسوب، غیرمستقل، بسته، متوقف، مربوط، مشروط، منوط، موقوف، تابع، مطیع، منقاد، پابند، طفیلی، متصل، مرتبط، ملحق، اتاشه <hr> متضاد وابسته : مستقل

مترادف وابسته : خویش، خویشاوند، قریب، قوم، متعلق، منسوب، غیرمستقل، بسته، متوقف، مربوط، مشروط، منوط، موقوف، تابع، مطیع، منقاد، پابند، طفیلی، متصل، مرتبط، ملحق، اتاشه متضاد وابسته : مستقل

وابسته

وابسته به جنس

وابسته نظامی

وابستگی به دارو و الکل

وابوسیدن

<hr> مترادف وات : کلمه، واژه، سخن، پوستین <hr> برابر پارسی : نیروی کهرب، توانه، نویسه

مترادف وات : کلمه، واژه، سخن، پوستین برابر پارسی : نیروی کهرب، توانه، نویسه

وات

وات جیمز

وات سنج

وات ـ ساعت

وات نور

واترباک

واتربری

واترسون جان

واترفورد

واترلو نبرد

واترپولو

واترگیت

واتس ایزاک

واتس جورج فردریک

واتسون تام

واتسون جان

واتسون جیمز دیویی

واتسون دیوید

واتسون ـ وات رابرت

واتفورد

واتل امریش دو

واتو انتوان

واتیمو جانی

واتیکان

واتیکان شورای

واثق عباسی

واثق همدانی محمدباقر

واثقی حسین

واثقی سلیمان

<hr> مترادف واج : سخن، کلام، گفتار، حرف، صوت، حیران، سرگردان، گیج، متحیر

مترادف واج : سخن، کلام، گفتار، حرف، صوت، حیران، سرگردان، گیج، متحیر

واج

واج شناسی

واجارگاه

<hr> مترادف واجب : بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، لازم، درخور، سزاوار، شایسته <hr> متضاد واجب : غیرواجب، مستحب <hr> برابر پارسی : ناگزیر، ناچار، بایسته، بایا

مترادف واجب : بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، لازم، درخور، سزاوار، شایسته متضاد واجب : غیرواجب، مستحب برابر پارسی : ناگزیر، ناچار، بایسته، بایا

واجب

<hr> برابر پارسی : هرآینه هستی، هرآینه بود، ناچار هست

برابر پارسی : هرآینه هستی، هرآینه بود، ناچار هست

واجب الوجود

واجب عینی

واجب کفائی

واجپایی اتال بیهاری

<hr> مترادف واحد : تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه <hr> برابر پارسی : یکتا، بخش، یکا، یکه، یگان، یگانه

مترادف واحد : تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه برابر پارسی : یکتا، بخش، یکا، یکه، یگان، یگانه

واحد

واحد علی

واحد محاسبات منطقی

واژه های حرف "و" - دانشنامه آزاد فارسی