فرهنگ عمید

قاآن

قاآنی

<hr> مترادف قاید : امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

مترادف قاید : امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

قائد

<hr> مترادف قایل : سخنگو، صحبت کننده، گویا، گوینده، معترف، معتقد، مقر <hr> برابر پارسی : دربرگیرنده، دارنده، دارا

مترادف قایل : سخنگو، صحبت کننده، گویا، گوینده، معترف، معتقد، مقر برابر پارسی : دربرگیرنده، دارنده، دارا

قائل

قائلین

<hr> مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی <hr> برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

قائم

<hr> برابر پارسی : راست گوشه

برابر پارسی : راست گوشه

قائم الزاویه

قائم الزوایا

<hr> مترادف قائم اللیل : شب زنده دار، متهجد، مساهر

مترادف قائم اللیل : شب زنده دار، متهجد، مساهر

قائم اللیل

<hr> مترادف قایم مقام : جانشین، خلیفه، مباشر، نایب، نماینده، وارث، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین

مترادف قایم مقام : جانشین، خلیفه، مباشر، نایب، نماینده، وارث، وکیل برابر پارسی : جانشین

قائم مقام

<hr> مترادف قایمه : پایه، ستون، شمع، قبضه، راست

مترادف قایمه : پایه، ستون، شمع، قبضه، راست

قائمه

قاان

قاانی

<hr> مترادف قاب : چارچوب، چهارچوب، کادر، دوری، سینی، طبق، قاپ، کعب، جلد، غلاف، محفظه، اندازه، مقدار <hr> برابر پارسی : دورک، چهارچوب، چارچوب، چاربر

مترادف قاب : چارچوب، چهارچوب، کادر، دوری، سینی، طبق، قاپ، کعب، جلد، غلاف، محفظه، اندازه، مقدار برابر پارسی : دورک، چهارچوب، چارچوب، چاربر

قاب

<hr> مترادف قاب باز : قاب انداز، قاب باز، قمارباز، مقامر

مترادف قاب باز : قاب انداز، قاب باز، قمارباز، مقامر

قاب باز

قاب بازی

قاب بالان

قاب دستمال

قاب شور

قابس

<hr> مترادف قابض : گیرا، گیرنده، دبش، گس

مترادف قابض : گیرا، گیرنده، دبش، گس

قابض

قابض الارواح

<hr> مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق <hr> متضاد قابل : نالایق <hr> برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق متضاد قابل : نالایق برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

قابل

<hr> برابر پارسی : دیگ خوراکپزی، دیگ، کماجدان

برابر پارسی : دیگ خوراکپزی، دیگ، کماجدان

قابلمه

<hr> مترادف قابله : ماماچه، ماما، دایه <hr> برابر پارسی : ماما، زایمانگر

مترادف قابله : ماماچه، ماما، دایه برابر پارسی : ماما، زایمانگر

قابله

<hr> مترادف قابلیت : استحقاق، استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت، توان، عرضه، قوه، کفایت، پذیرش، امکان <hr> متضاد قابلیت : فاعلیت <hr> برابر پارسی : شایستگی، توانایی، سزاواری

مترادف قابلیت : استحقاق، استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت، توان، عرضه، قوه، کفایت، پذیرش، امکان متضاد قابلیت : فاعلیت برابر پارسی : شایستگی، توانایی، سزاواری

قابلیت

قابول

<hr> برابر پارسی : خورش، ماست

برابر پارسی : خورش، ماست

قاتق

<hr> مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم <hr> برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

قاتل

قاتل الذئب

قاتل النمر

قاتل الکلب

قاتمه

قاجار

قاجاری

قادات

قادح

قادحه

<hr> مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر <hr> متضاد قادر : قاصر، ناتوان <hr> برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر متضاد قادر : قاصر، ناتوان برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

واژه های حرف "ق" - فرهنگ عمید