فرهنگ عمید

<hr> مترادف پا : خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ، همبازی، پایین، ته، دامن، ذیل، زیر، تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا، اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

مترادف پا : خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ، همبازی، پایین، ته، دامن، ذیل، زیر، تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا، اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

پا

پا به ماه

<hr> مترادف پا در هوا : آویخته، بلاتکلیف، بی ثبات، معلق، معوق، بی اساس، بی اصل، بی پایه، نامشخص

مترادف پا در هوا : آویخته، بلاتکلیف، بی ثبات، معلق، معوق، بی اساس، بی اصل، بی پایه، نامشخص

پا در هوا

پا در گل

پاآهو

پائین پرست

پائین پرستی

<hr> مترادف پاافزار : ارسی، پاچپله، پای پوش، کفش، گیوه، ملکی، موزه

مترادف پاافزار : ارسی، پاچپله، پای پوش، کفش، گیوه، ملکی، موزه

پاافزار

پاافشار

<hr> مترادف پاانداز : فرش، جاکش، دلال محبت، دلاله، قواد، لحاف کش

مترادف پاانداز : فرش، جاکش، دلال محبت، دلاله، قواد، لحاف کش

پاانداز

پااهو

پااورنجن

پااوزار

پاباز

پابازی

<hr> مترادف پابرجا : استوار، برقرار، پایدار، ثابت، ثابت قدم، راسخ، قرص، محکم، مستقر، دایم، جاوید، همیشگی ، موقتی <hr> متضاد پابرجا : سست

مترادف پابرجا : استوار، برقرار، پایدار، ثابت، ثابت قدم، راسخ، قرص، محکم، مستقر، دایم، جاوید، همیشگی ، موقتی متضاد پابرجا : سست

پابرجا

پابرسران

پابرنجن

<hr> مترادف پابرهنه : برهنه پا، بی کفش، پاپتی، بی چیز، بی نوا، تهیدست، ندار، یک لاقبا، بی سروپا، پست

مترادف پابرهنه : برهنه پا، بی کفش، پاپتی، بی چیز، بی نوا، تهیدست، ندار، یک لاقبا، بی سروپا، پست

پابرهنه

پابرچین

<hr> مترادف پابست : پای بست، پای بند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده

مترادف پابست : پای بست، پای بند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده

پابست

پابلند

<hr> مترادف پابند : مقید، وابسته، اسیر، دچار، گرفتار، عیالوار، متاهل، معیل، دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه، بند، قید، پاوند

مترادف پابند : مقید، وابسته، اسیر، دچار، گرفتار، عیالوار، متاهل، معیل، دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه، بند، قید، پاوند

پابند

پابه رکاب

پابه ماه

پابه پا

پابوس

<hr> مترادف پات : اورنگ، پاد، تخت، سریر، مات

مترادف پات : اورنگ، پاد، تخت، سریر، مات

پات

پاتابه

پاتختی

پاتر

پاتله

پاتو

<hr> مترادف پاتوق : پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعده گاه <hr> برابر پارسی : گردگاه، پادَرَفش، نیشمَک

مترادف پاتوق : پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعده گاه برابر پارسی : گردگاه، پادَرَفش، نیشمَک

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید