فرهنگ عمید

<hr> برابر پارسی : زام گتیک

ژئوفیزیک

<hr> برابر پارسی : زمین شناسی

برابر پارسی : زمین شناسی

ژئولوژی

ژئوپولیتیک

ژابیژ

ژاغر

ژافه

<hr> مترادف ژاله : بشک، جلید، شبنم، طل، جاله

مترادف ژاله : بشک، جلید، شبنم، طل، جاله

ژاله

ژالکه

ژامبون

<hr> مترادف ژاندارم : امنیه <hr> برابر پارسی : پاسدار، پاتاژ

مترادف ژاندارم : امنیه برابر پارسی : پاسدار، پاتاژ

ژاندارم

ژاندارمری

<hr> برابر پارسی : گونه

ژانر

ژانویه

ژاول

<hr> مترادف ژاژ : بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه

مترادف ژاژ : بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه

ژاژ

<hr> مترادف ژاژخا : بیهوده گو، هرزه درا، هرزه لاف، یاوه درا، یاوه سرا

مترادف ژاژخا : بیهوده گو، هرزه درا، هرزه لاف، یاوه درا، یاوه سرا

ژاژخا

<hr> مترادف ژاژخایی : بیهوده گویی، هرزه درایی، یاوه درایی، یاوه سرایی

مترادف ژاژخایی : بیهوده گویی، هرزه درایی، یاوه درایی، یاوه سرایی

ژاژخایی

ژاژدرای

ژاژدرایی

ژاژه

ژاژک

ژاژیدن

ژاکت

<hr> مترادف ژتون : بن، کوپن <hr> برابر پارسی : پولک، تنوک

مترادف ژتون : بن، کوپن برابر پارسی : پولک، تنوک

ژتون

ژخ

ژخار

ژد

ژدوار

ژرسه

<hr> مترادف ژرف : عمق دار، عمیق، گود، نغول

مترادف ژرف : عمق دار، عمیق، گود، نغول

ژرف

ژرف اندیش

<hr> مترادف ژرف بین : دوراندیش، ژرف نگر، عاقبت اندیش، غوررس

مترادف ژرف بین : دوراندیش، ژرف نگر، عاقبت اندیش، غوررس

ژرف بین

ژرف بینی

<hr> مترادف ژرف نگر : دقیق، ژرف بین، عاقبت اندیش

مترادف ژرف نگر : دقیق، ژرف بین، عاقبت اندیش

ژرف نگر

ژرف نگری

ژرف یاب

ژرف یابی

<hr> مترادف ژرفا : ژرفنا، عمق، قعر، گودی، غور، کنه

مترادف ژرفا : ژرفنا، عمق، قعر، گودی، غور، کنه

ژرفا

ژرفاسنج

<hr> مترادف ژرفنا : ته، عمق، قعر، غور

مترادف ژرفنا : ته، عمق، قعر، غور

ژرفنا

ژرمانیوم

ژرمن

<hr> مترادف ژست : ادا، اطوار، حرکات، قیافه <hr> برابر پارسی : کِرِشم، ریخت، کرشم

مترادف ژست : ادا، اطوار، حرکات، قیافه برابر پارسی : کِرِشم، ریخت، کرشم

واژه های حرف "ژ" - فرهنگ عمید