گویش مازنی

فاتین

<hr> مترادف فارس : ایران، پارس، عجم | سواره، جنگاور، شجیع، گرد <hr> متضاد فارس : پیاده، راجل <hr> برابر پارسی : پارس

مترادف فارس : ایران، پارس، عجم | سواره، جنگاور، شجیع، گرد متضاد فارس : پیاده، راجل برابر پارسی : پارس

فارس

<hr> مترادف فاش : آشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوه گر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالم گیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا <hr> متضاد فاش : مخفی، ناآشکار، نهان <hr> برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پدیدار، نمایان، هویدا

مترادف فاش : آشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوه گر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالم گیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا متضاد فاش : مخفی، ناآشکار، نهان برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پدیدار، نمایان، هویدا

فاش

فاش کتره

فاش کتره هاکردن

فاطمه اره

فاغ بییتن

<hr> مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع <hr> برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

فال

فاموج

فاکل

فایشه

فت

فت تار

فت فت

فت فتی

فت کش

فتابی

فته

<hr> مترادف فتور : بیحالی، سستی، ضعف، وهن، آرامی، کندی، کوتاهی

مترادف فتور : بیحالی، سستی، ضعف، وهن، آرامی، کندی، کوتاهی

فتور

فتوفنا

فتک

فتیر

فتیر گال

فتییار

<hr> مترادف فر : تاب، چین، شکن، کرس، تازگی، طراوت، نوی، دلال، غنج، کرشمه، ناز، تنور، تنوره | جلال، شان، شکوه، شوکت، فروغ ایزدی، لمعه، حسن، زیبایی

مترادف فر : تاب، چین، شکن، کرس، تازگی، طراوت، نوی، دلال، غنج، کرشمه، ناز، تنور، تنوره | جلال، شان، شکوه، شوکت، فروغ ایزدی، لمعه، حسن، زیبایی

واژه های حرف "ف" - گویش مازنی