واژه نامه بختیاریکا

س هل و اسان

سئیس

سا

سا دائول

سا دست کردن

سا دق

سا سست کردن

سا لیل

سا ور خو وندن

سا وندن وا دیر

سا کردن

سا یکینه به گرد نهشتن

<hr> مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

ساباط

ساتیار

<hr> مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور <hr> برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

ساحل

<hr> مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

ساخت

<hr> مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

ساخت و پاخت

ساختارشکن

<hr> مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

ساختمان

<hr> مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

ساختن

سادات احمد فداله

سادات حسینی

سادات دهدشتی

سادات رود دز

سادات سلطان ابراهیم

سادات شاهزاده عبدلله

سادات شاپوری

سادات صالح ابراهیم

سادات منگوذری

سادات موسوی

سادات مکدین

سادول

<hr> مترادف سار : سارنگ، رنج، محنت، درد، شتر، پرده، ساره، نشاط آور، نشاط انگیز، شادی زا

مترادف سار : سارنگ، رنج، محنت، درد، شتر، پرده، ساره، نشاط آور، نشاط انگیز، شادی زا

سار

<hr> مترادف سارا : عنبرسارا، مشک، بی غش، خالص ، زبده <hr> متضاد سارا : ناخالص

مترادف سارا : عنبرسارا، مشک، بی غش، خالص ، زبده متضاد سارا : ناخالص

سارا

سارازن

ساربووکش

سارستن

سارسته

<hr> مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار <hr> برابر پارسی : دزد، راهزن

مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار برابر پارسی : دزد، راهزن

سارق

سارو

<hr> مترادف ساری : شایع، واگیر، سرایت کننده، جاری، روان ، نافذ، سار، سارنگ، فوطه، چادر، پوشش، جامه زنان هندی <hr> متضاد ساری : راکد

مترادف ساری : شایع، واگیر، سرایت کننده، جاری، روان ، نافذ، سار، سارنگ، فوطه، چادر، پوشش، جامه زنان هندی متضاد ساری : راکد

ساری

ساریش

<hr> مترادف ساز : ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود، تجمل، برگ، دستگاه، ساخت، سامان، تحمل، سازگاری، سازش، خدعه، فریب، مکر، نیرنگ، تدارک، تهیه، جامه، رخت، لباس، بنه، توشه، زاد سفر، راه، روش، طریق، شیوه، نفع، سود، آرایش، آما

مترادف ساز : ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود، تجمل، برگ، دستگاه، ساخت، سامان، تحمل، سازگاری، سازش، خدعه، فریب، مکر، نیرنگ، تدارک، تهیه، جامه، رخت، لباس، بنه، توشه، زاد سفر، راه، روش، طریق، شیوه، نفع، سود، آرایش، آما

واژه های حرف "س" - واژه نامه بختیاریکا