صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ب" - اصطلاحات
با اتیکت
با حال
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود
با خاک یک سان کردن جایی
با خودش هم قهر است
با دست پس زدن با پا پیش کشیدن
با دست پس می زنه با پا پیش می کشه
با دم خود گردو شکستن
با دم شیر بازی کردن
با دمش گردو می شکنه
با دنده سنگین رفتن
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
با زبان بی زبانی
با شاخ گاو یا غول درافتادن
با طناب پوسیده ی کسی توی چاه رفتن یا خود را توی چاه انداختن
با لباس سفید می اید با کفن سفید می رود
با پای خود به گور رفتن
با پنبه سر بریدن
با کسی تا کردن
با کسی خلوت کردن
با کسی سرسنگین بودن یا شدن
با کسی طرف شدن
با کسی چپ افتادن یا شدن
با کسی گاوبندی داشتن
با یک دست نمی شود دو تا هندوانه برداشت
با یک غوره سردیش می کنه با یک مویز گرمیش
با یک گل بهار نمی شه
باب دندان کسی بودن
باب چیزی باز شدن
باب چیزی را گشودن یا باز کردن
باباش چی بود که بچه اش باشه
بابای کسی درامدن
بابای کسی را دراوردن
بابای کسی پیش چشمش امدن
باتری قلمی
باج به شغال دادن
باج سبیل به کسی دادن یا از کسی گرفتن
باد اورده را باد می برد
باد بزن جیگر
باد به استین کسی افتادن
باد به استین کسی کردن یا انداختن
باد به بیرق یا پرچم کسی خوردن یا وزیدن
باد به غبغب یا استین انداختن
باد به پای یا گرد یا گرد پای کسی نرسیدن
باد به یا توی غبغب انداختن
باد دماغ داشتن
بادمجان بم افت ندارد
بادمجان دور قاب چیدن
بیشتر