صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "خ" - اصطلاحات
خر بیار باقالی بار کن
خر بیار و باقالی یا معرکه بار کن
خر ت به چند است
خر تب می کند
خر خودت را بران
خر ما از کره گی دم نداشت
خر و با خور مرده با گور
خر چه داند قیمت نقل و نبات
خر کریم را نعل کردن
خر کسی از پل گذشتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن
خر کسی رفتن
خربزه می خوری یا هندوانه هر دوانه
خرتوخر یا خرتو الاغ یا خرتوخری
خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طلایی شدن اسان بود
خرس را به رقص اوردن
خروس بی محل
خرکیف شدن
خز
خز و خیل
خسته
خشکش زد
خط خطی بودن
خفت کردن
خفن
خفن بازار
خفه خون گرفتن
خلارو هرچی هم بزنی گندش بیشتره
خلافی داشتن
خلایق هر چه لایق
خم رنگرزی نیست
خنده بر هر درد بی درمان دواست
خواب خرگوشی
خواب دیدی خیر باشه
خواب زن چپه
خواستن توانستن است
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
خود ارامی
خود را از تک وتا نینداختن
خود را به اب و اتش زدن
خود را به ان راه زدن
خود را به موش مردگی زدن
خود را به موش مردگی زدن یا موش مرده بازی دراوردن
خود را به کوچه علی چپ زدن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن
خود را گرفتن
خود را گم کردن
خود کرده را تدبیر نیست
بیشتر