صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "د" - اصطلاحات
داخل ادم بودن
داخل ادم بودن یا حساب شدن یا به حساب امدن
داخل ادم دانستن یا شمردن یا حساب کردن یا به حساب اوردن کسی
داد سخن دادن
داد کسی درامدن یا بلند شدن یا بالا رفتن یا به اسمان رفتن
دادوبیداد کردن یا راه انداختن
دار فانی را وداع کردن یا گفتن
دارندگی و برازندگی
داغ بر دل یا جگر داشتن
داغ به دل یخ گذاشتن
داغ به یا بر دل کسی گذاشتن
داغ دیدن
داغ چیزی یا کسی را به یا بر دل کسی گذاشتن
داغ کردن
داغ کسی تازه را تازه کردن
داغ کسی تازه شدن
داغ کسی را دیدن
داف
داف بازی
دافی
دامن کسی الوده بودن
دامنگیر کسی شدن
دانه یا دان ریختن یا پاشیدن برای کسی
دایه مهربان تر از مادر
دایه ی مهربان تر یا دلسوزتر از مادر
دایورت
دبه دراوردن یا کردن
دختر ترشیده
دختر همسایه هر چی چل تر واسه ما بهتر
دختر پزون
دخل کسی امدن یا درامدن
دخل کسی را اوردن
دخی
در این دنیا دلی بی غم نباشد اگر باشد بنی ادم نباشه
در باغ سبز نشان دادن
در بیابان لنگه کفش نعمت است
در جایی سگ صاحبش را نمی شناسد
در جایی سگ می زند گربه می رقصد
در خانه ی کسی را از پاشنه دراوردن یا کندن
در خونه باز
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است
در دیزی باز است حیای گربه کجاست یا کجا رفته است
در دیزی باز بودن
در طبق اخلاص گذاشتن چیزی
در عالم خود بودن یا در عالم دیگری سیر کردن
در عفو لذتی است که در انتقام نیست
در مسجد را نمی شود کند
بیشتر