صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ز" - اصطلاحات
ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا
ز ذ
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
زاب چک یا زیب چک
زابلو
زابه را یا زابرا یا زابراه شدن
زابیل
زاخار
زارت
زاغ سیاه کسی را چوب زدن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن یا زاغ کسی را زدن
زاق
زاقارت
زالزالک
زانو بر زانوی کسی داشتن
زبان ادم یا ادمی زاد سر کسی نشدن
زبان به دهان گرفتن
زبان به زبان کسی گذاشتن
زبان خر را خلج می داند
زبان خوش سر کسی نمی شود
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد
زبان ریختن
زبان سر کسی نشدن
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
زبان کسی بسته شدن یا بند امدن
زبان کسی سر دیگری دراز بودن یا زبان کسی بر دیگری دراز بودن
زبان کسی مو دراوردن
زبان کسی هرز بودن
زبانت را گاز بگیر
زبانم مو دراورد
زحمت را کم کردن
زخم شمشیر خوب می شود زخم زبان خوب نمی شود
زدی ضربتی ضربتی نوش کن
زرت وپرت یا زرت وزورت کردن
زرت یا فزرت کسی قمصور شدن یا دررفتن
زرد کردن
زرده به کون نکشیده
زریدن
زلزله
زمستان تمام شد روسیاهی به ذغال ماند
زن بلاست انشالله هیچ خانه ای بی بلا نباشد
زن راضی مرد راضی گور پدر قاضی
زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
زن کبابه خواهر زن نان زیر کباب
زنگوله ی پای تابوت
زنی که جهاز نداره این همه ناز نداره مردی که نون نداره این همه زبون نداره
زهر ریختن
زوار یا زهوار کسی یا چیزی دررفتن
بیشتر