صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ق" - اصطلاحات
قابل یا قابلی نداشتن
قات زدن
قاتی یا قاطی مرغ ها شدن
قاطی مرغ ها شدن
قافیه را باختن
قال کار را کندن
قال گذاشتن
قاپ کسی را دزدیدن
قباله و بنچاق کسی دست دیگری بودن
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار اید
قربون برم خدا رو یک بام و دو هوا رو
قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم
قزل قورت
قزمیت
قسر دررفتن
قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را
قشقرق به پا کردن
قشنگ
قصاص قبل از جنایت
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
قمر در عقرب
قمقمه
قنبرک یا قمبرک دراوردن یا ساختن یا زدن
قند توی دل اب کردن
قند توی دل کسی اب شدن
قه ثانیه
قورباغه
قوز بالا قوز
قوطی بگیر و بنشان
قید چیزی یا کسی را زدن
قیمه و قرمه کردن