صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ک" - اصطلاحات
کسی نمی تواند تخم دیگری را هم بخورد یا بگیرد
کسی نمی داند چه خاکی به یا بر سر خود بریزد یا کند
کسی که به ما نریده بود کلاغ کو دریده بود
کسی که نمی داند فقط خواجه حافظ شیراز است
کسی یا چیزی را توی یا در اب نمک خواباندن
کشتی ها غرش شده
کشک خود را ساییدن یا سابیدن
کشک چه یا چی پشم چه یا چی یا چه کشکی چه پشمی
کشک چی پشم چی
کف دست خود را بو کردن
کف دستش مثل کون بچه صافه
کف دستم را بو نکرده بودم
کف دستی را که مو ندارد نمی شود کند
کف رفتن
کف و خون بالا اوردن
کف کسی بریدن
کفر کسی را بالا اوردن
کفش کسی را جفت کردن
کفگیر به ته دیگ خوردن
کفگیر کسی به ته دیگ خوردن
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
کلا همان تو هم می رود
کلاغه امد راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت
کلان
کلاه خود را به هوا یا اسمان انداختن
کلاه خود را قاضی کردن
کلاه سر کسی رفتن
کلاه سر کسی گذاشتن
کلاه علی را سر ولی گذاشتن
کلاه کسی پس معرکه بودن یا ماندن
کلاهش پس معرکه است
کلاهش پشم نداره
کلفت گفتن
کله اش باد داره
کله اش بوی قرمه سبزی می دهد
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
کلک کسی را کندن
کم اوردن
کم بخور همیشه بخور
کمیت کسی لنگیدن یا لنگ بودن
کمیتش لنگ است
کنگر خورده لنگر انداخته
کوتاه امدن
کور از خدا چی می خواد دو چشم بینا
کور خودش است بینای مردم
کوری ببین که عصاکش کور دگر است
کوزه گر از کوزه شکسته اب می خوره
کوزه ی کسی اب یا ابی گرفتن
بیشتر