جملات نمونه

<hr> معنی : حرف هفتم الفبای انگلیسی <hr> معانی دیگر : شتاب جاذبه، (عامیانه) هزار دلار، (آموزش و پرورش) نمره ی خوب، (موسیقی) نت پنجم در سی ماژور، کلید یا تاری که این نت را می زند، (سینما) فیلمی که برای هر سنی مناسب است، مخفف:، رسانایی، بازی، اندازه، درجه، (فیزیک) گوس

معنی : حرف هفتم الفبای انگلیسی معانی دیگر : شتاب جاذبه، (عامیانه) هزار دلار، (آموزش و پرورش) نمره ی خوب، (موسیقی) نت پنجم در سی ماژور، کلید یا تاری که این نت را می زند، (سینما) فیلمی که برای هر سنی مناسب است، مخفف:، رسانایی، بازی، اندازه، درجه، (فیزیک) گوس

<hr> (فیزیک و علوم فضایی) نیروی ژ،نیروی جی (واحد اندازه گیری میزان فشار وارده بر جسمی که شتاب آن در حال افزایش است) (با g کوچک هم نوشته می شود)

(فیزیک و علوم فضایی) نیروی ژ،نیروی جی (واحد اندازه گیری میزان فشار وارده بر جسمی که شتاب آن در حال افزایش است) (با g کوچک هم نوشته می شود)

g force

<hr> مخفف:، (در انجیل عهد جدید) کتاب غلاطیان، (شیمی) گالیم، عامل یا نماینده ی عمومی، نشست همگانی، جلسه ی عمومی، میانگین همگانی (عمومی)، مخفف: (در انجیل عهد جدید) کتاب غلاطیان مخفف: (شیمی) گالیم مخفف: (آمریکا) ایالت جورجیا مخفف: عامل یا نماینده ی عمومی مخفف: نشست همگانی، جلسهی عمومی مخفف: میانگین همگانی (عمومی) مخفف: (آمریکا ) ایالت جورجیا

مخفف:، (در انجیل عهد جدید) کتاب غلاطیان، (شیمی) گالیم، عامل یا نماینده ی عمومی، نشست همگانی، جلسه ی عمومی، میانگین همگانی (عمومی)، مخفف: (در انجیل عهد جدید) کتاب غلاطیان مخفف: (شیمی) گالیم مخفف: (آمریکا) ایالت جورجیا مخفف: عامل یا نماینده ی عمومی مخفف: نشست همگانی، جلسهی عمومی مخفف: میانگین همگانی (

gaap

<hr> معنی : دروغ گفتن، گپ زدن، پرگفتن <hr> معانی دیگر : وراجی کردن، یاوه گفتن، زیاده گویی، پرگویی، ور ور، حرف مفت، دروه گفتن

معنی : دروغ گفتن، گپ زدن، پرگفتن معانی دیگر : وراجی کردن، یاوه گفتن، زیاده گویی، پرگویی، ور ور، حرف مفت، دروه گفتن

<hr> (شیمی) گابا (آمینواسیدی به فرمول h2n(ch2)3cooh که در گیاهان و مغز انسان یافت می شود)

(شیمی) گابا (آمینواسیدی به فرمول h2n(ch2)3cooh که در گیاهان و مغز انسان یافت می شود)

gaba

<hr> معنی : پارچه گاباردین <hr> معانی دیگر : پارچه ی گاباردین

معنی : پارچه گاباردین معانی دیگر : پارچه ی گاباردین

gabardine

<hr> معنی : وراجی، گپ، سخن ناشمرده، صدای غاز، وراجی کردن، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن <hr> معانی دیگر : تند و نامفهوم حرف زدن، ور زدن، جویده جویده حرف زدن، بلغور کردن، (مثل غاز) قات قات کردن، غات غات کردن مثل غاز

معنی : وراجی، گپ، سخن ناشمرده، صدای غاز، وراجی کردن، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن معانی دیگر : تند و نامفهوم حرف زدن، ور زدن، جویده جویده حرف زدن، بلغور کردن، (مثل غاز) قات قات کردن، غات غات کردن مثل غاز

gabble

<hr> (هر یک از دسته سنگ های سیاه آتشفشانی بازی - دارای پیروکسین و فلدسپات) گابرو، نوعی صخره از دسته سنگهای محترقه و اتشفشانی

(هر یک از دسته سنگ های سیاه آتشفشانی بازی - دارای پیروکسین و فلدسپات) گابرو، نوعی صخره از دسته سنگهای محترقه و اتشفشانی

gabbro

<hr> پرحرف، وراج، یاوه گوی، زیاده سخن، زیاده سخن a gabby colleague یک همکار روده دراز

پرحرف، وراج، یاوه گوی، زیاده سخن، زیاده سخن a gabby colleague یک همکار روده دراز

gabby

<hr> معنی : پوشش، لباس، جبه، ردای بلند، گاباردین <hr> معانی دیگر : کت گشاد (از پارچه ی زبر - به ویژه مرسوم در میان یهودیان قرون وسطی)

معنی : پوشش، لباس، جبه، ردای بلند، گاباردین معانی دیگر : کت گشاد (از پارچه ی زبر - به ویژه مرسوم در میان یهودیان قرون وسطی)

gaberdine

<hr> معنی : سه گوشی کنار شیروانی، دیوار کناری <hr> معانی دیگر : سه گوشی دیوار (زیر شیروانی)، سه گوشی ساختمان (شامل شیروانی و دیوار سه گوش و فضای درون آن)، دیوار زیر شیروانی، دیوار عقب ساختمان، (معماری) آرایش سه گوش بالای در یا پنجره، جناغی، سنتوری، لچکی، کلارک گیبل (هنرپیشه ی آمریکایی سینما)

معنی : سه گوشی کنار شیروانی، دیوار کناری معانی دیگر : سه گوشی دیوار (زیر شیروانی)، سه گوشی ساختمان (شامل شیروانی و دیوار سه گوش و فضای درون آن)، دیوار زیر شیروانی، دیوار عقب ساختمان، (معماری) آرایش سه گوش بالای در یا پنجره، جناغی، سنتوری، لچکی، کلارک گیبل (هنرپیشه ی آمریکایی سینما)

gable

<hr> معنی : شیروانی، پشت بام شیروانی دار <hr> معانی دیگر : بام شیروانی

معنی : شیروانی، پشت بام شیروانی دار معانی دیگر : بام شیروانی

gable roof

<hr> معنی : دارای ارایش سه گوش <hr> معانی دیگر : دارای ارایش سه گوش در ساختمان

معنی : دارای ارایش سه گوش معانی دیگر : دارای ارایش سه گوش در ساختمان

gabled

<hr> کشور گابن (واقع در غرب افریقا - سابقا متعلق به فرانسه بود)

کشور گابن (واقع در غرب افریقا - سابقا متعلق به فرانسه بود)

gabon

<hr> معنی : سروش، جبرئیل <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر

معنی : سروش، جبرئیل معانی دیگر : اسم خاص مذکر

gabriel

<hr> معنی : ساده لوح <hr> معانی دیگر : (انگلیس - محلی) آدم احمق، آدم ساده لوح، simpleton : ساده لوح

معنی : ساده لوح معانی دیگر : (انگلیس - محلی) آدم احمق، آدم ساده لوح، simpleton : ساده لوح

gaby

<hr> معنی : دیلم، سیخ، گوه، نیزه، سیخک، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن <hr> معانی دیگر : ولگردی کردن، ول گشتن، هرزگی کردن، رجوع شود به: goad، (معدن) دیلم مفرس، سیخک مفرس، (حرف ندا) خدا، خدایا، (انجیل) جاد (پسر هفتم حضرت یعقوب)، میله، اندازه گیری طول، بخدا، میله زدن به، با می&nbsp; محکم کردن

معنی : دیلم، سیخ، گوه، نیزه، سیخک، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن معانی دیگر : ولگردی کردن، ول گشتن، هرزگی کردن، رجوع شود به: goad، (معدن) دیلم مفرس، سیخک مفرس، (حرف ندا) خدا، خدایا، (انجیل) جاد (پسر هفتم حضرت یعقوب)، میله، اندازه گیر

<hr> معنی : اواره، ادم ولگرد، سرگردان، دربدر، سر گردان <hr> معانی دیگر : ولگرد و خوشگذران، دوره گرد و عیاش، هرزه، آدم ددری

معنی : اواره، ادم ولگرد، سرگردان، دربدر، سر گردان معانی دیگر : ولگرد و خوشگذران، دوره گرد و عیاش، هرزه، آدم ددری

gadabout

<hr> معنی : مزاحم، خر مگس، ادم مردم ازار <hr> معانی دیگر : سگ مگس، آدم مزاحم، موی دماغ، خرمگس، عنتر

معنی : مزاحم، خر مگس، ادم مردم ازار معانی دیگر : سگ مگس، آدم مزاحم، موی دماغ، خرمگس، عنتر

gadfly

<hr> معنی : اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک <hr> معانی دیگر : وسیله ی مکانیکی (معمولا کوچک)، ابزارچه، جزء اجزاء، انبر

معنی : اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک معانی دیگر : وسیله ی مکانیکی (معمولا کوچک)، ابزارچه، جزء اجزاء، انبر

gadget

<hr> معنی : وسایل کوچک مکانیکی <hr> معانی دیگر : بازیچه ها، ابزار مکانیکی جالب ولی بی فایده و غیر ضروری

معنی : وسایل کوچک مکانیکی معانی دیگر : بازیچه ها، ابزار مکانیکی جالب ولی بی فایده و غیر ضروری

gadgetry

<hr> (شیمی ) گادولینیم (که یکی از فلزات خاک های کمیاب است - نشان: gd، وزن اتمی: 157/25، شماره ی اتمی: 64، چگالی: 7/9004، نقطه ی گداز: 1313c، نقطه ی جوش: 3273c)

(شیمی ) گادولینیم (که یکی از فلزات خاک های کمیاب است - نشان: gd، وزن اتمی: 157/25، شماره ی اتمی: 64، چگالی: 7/9004، نقطه ی گداز: 1313c، نقطه ی جوش: 3273c)

gadolinium

<hr> (اساطیر یونان) جیا (الهه ای که سمبل کره ی زمین و مادر نسل غولان است)

(اساطیر یونان) جیا (الهه ای که سمبل کره ی زمین و مادر نسل غولان است)

gaea

<hr> معنی : سلتی و اسکاتلندی <hr> معانی دیگر : (در ایرلند و جزیره ی من و به ویژه در کوهستان های اسکاتلند) گیل، سلت (که بومیان انگلستان بودند و برخی از آنها هنوز در شمال و غرب بریتانیا زندگی می کنند)، مردم کوهستانی اسکاتلند، سلت های اسکاتلندی

معنی : سلتی و اسکاتلندی معانی دیگر : (در ایرلند و جزیره ی من و به ویژه در کوهستان های اسکاتلند) گیل، سلت (که بومیان انگلستان بودند و برخی از آنها هنوز در شمال و غرب بریتانیا زندگی می کنند)، مردم کوهستانی اسکاتلند، سلت های اسکاتلندی

gael

<hr> معنی : زبان بومی اسکاتلندی <hr> معانی دیگر : گی لیک (زبان اصلی اسکاتلند که به خانواده ی زبان های سلتی تعلق دارد)

معنی : زبان بومی اسکاتلندی معانی دیگر : گی لیک (زبان اصلی اسکاتلند که به خانواده ی زبان های سلتی تعلق دارد)

gaelic

<hr> معنی : خاده، گفتار بیهوده، چنگک، حیله، نیزه، سیخک، قهقهه، شوخی فریبنده، ازمایش سخت، تفریحگاه ارزان، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری، گول زدن، با صدای بلند خندیدن، قلابدار کردن، قماربازی کردن <hr> معانی دیگر : نیزه ی قلابدار (که ماهیگیران برای بلند کردن ماهی های بزرگ از آن استفاده می کنند)، مهمیزک، (در کشتی) تیر فرعی دکل، میله ی پرچم دکل، (عامیانه) وسیله ی گول زنی، حقه، ترفند، (عامیانه - انگلیس) تئاتر ارزان، رقاصخانه ی ارزان، با نیزه ی قلابدار ماهی را بلند کردن، (عامیانه - بیشتر در انگلیس) حقه زدن، (انگلیس - عامیانه) حرف چرند، یاوه، خنده بلند، انتقاد، نفرین، پیرمردپرحرف، فریاد

معنی : خاده، گفتار بیهوده، چنگک، حیله، نیزه، سیخک، قهقهه، شوخی فریبنده، ازمایش سخت، تفریحگاه ارزان، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری، گول زدن، با صدای بلند خندیدن، قلابدار کردن، قماربازی کردن معانی دیگر : نیزه ی قلابدار (که ماهیگیران برای بلند کردن ماهی های بزرگ از آن استفاده می کنند)، مهمیزک، (در کشتی)

gaff

<hr> معنی : اشتباه، خبط، لغزش، اشتباه در گفتار یا کردار، اشتباه کردن <hr> معانی دیگر : گاف، اشتباه لپی، خبط بزرگ

معنی : اشتباه، خبط، لغزش، اشتباه در گفتار یا کردار، اشتباه کردن معانی دیگر : گاف، اشتباه لپی، خبط بزرگ

gaffe

<hr> معنی : نیا، آقا، سر عمله، پیر مرد روستایی، پیرمردپرحرف <hr> معانی دیگر : پیرمرد دهاتی، پیر و خرفت، (شیشه سازی) استاد، سر کارگر، (در سینما و تلویزیون) دستیار اول نورپرداز (که مسئول روشنایی و نورافکنی است)، جلو اسم خاص اقا

معنی : نیا، آقا، سر عمله، پیر مرد روستایی، پیرمردپرحرف معانی دیگر : پیرمرد دهاتی، پیر و خرفت، (شیشه سازی) استاد، سر کارگر، (در سینما و تلویزیون) دستیار اول نورپرداز (که مسئول روشنایی و نورافکنی است)، جلو اسم خاص اقا

gaffer

<hr> معنی : دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای <hr> معانی دیگر : دهان بند زدن به، (برای جلوگیری از داد زدن و غیره) دهان کسی را بستن، (با تهدید و غیره) جلو زبان کسی را گرفتن، آزادی بیان را گرفتن، خاموش کردن، بذله، شوخی، جوک، عق زدن، حالت تهوع پیدا کردن، رای کفایت مذاکرات دادن، (پارلمان) مذاکرات را محدود یا منع کردن، (مکانیک) مسدود کردن (دریچه یا سیلندر)، محدودیت (در آزادی بیان)، اختناق، (دندانسازی) آرواره گیر، شوخی کردن، جوک گفتن، خوشمزگی کردن، طب دهان باز کن

معنی : دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای معانی دیگر : دهان بند زدن به، (برای جلوگیری از داد زدن و غیره) دهان کسی را بستن، (با تهدید و غیره) جلو زبان کسی را گرفتن، آزادی بیان را گرفتن، خاموش کردن، بذله، شوخی، جوک، عق زدن، حالت ت

gag order

<hr> معنی : شیفته، دیوانه، دل شکسته <hr> معانی دیگر : خل، دچار اختلال حواس، عاشق دلخسته، مجنون، دلفریفته

معنی : شیفته، دیوانه، دل شکسته معانی دیگر : خل، دچار اختلال حواس، عاشق دلخسته، مجنون، دلفریفته

gaga

<hr> معنی : اندازه، مبارزه طلبی، گرو، درجه، وثیقه، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن، اندازه گرفتن <hr> معانی دیگر : توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، به وثیقه گذاشتن، قول شرف دادن، عهد کردن، رجوع شود به: gauge، رجز خوانی، n : gauge : درجه

معنی : اندازه، مبارزه طلبی، گرو، درجه، وثیقه، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن، اندازه گرفتن معانی دیگر : توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، به وثیقه گذاشت

gage

<hr> معنی : جمعیت، دسته مرغابی <hr> معانی دیگر : (مرغابی یا غاز) دسته، گله

معنی : جمعیت، دسته مرغابی معانی دیگر : (مرغابی یا غاز) دسته، گله

gaggle

gaia

<hr> معنی : شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی <hr> معانی دیگر : شنگولی، شاد دلی، بشاش بودن، شوخ و شنگی، نشاط، سرور، وجد، زرق و برق، رنگ و آب، شادی و پایکوبی، خوشگذرانی

معنی : شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی معانی دیگر : شنگولی، شاد دلی، بشاش بودن، شوخ و شنگی، نشاط، سرور، وجد، زرق و برق، رنگ و آب، شادی و پایکوبی، خوشگذرانی

gaiety

<hr> معنی : با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط <hr> معانی دیگر : با شاد دلی، شوخ و شنگانه، مسرورانه، با سبکدلی، شو&nbsp; وشنگ، پر جلوه

معنی : با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط معانی دیگر : با شاد دلی، شوخ و شنگانه، مسرورانه، با سبکدلی، شو وشنگ، پر جلوه

gaily

<hr> معنی : افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض، فایده دیدن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، پیش رفتن، رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن <hr> معانی دیگر : به دست آوردن، بردن، نایل شدن، جلب کردن، حاصل دادن، وارد شدن، وزن زیاد کردن، سنگین شدن، افزایش (ثروت یا درآمد و غیره)، مبلغ برده شده در بازی، بهبود، مزیت، دستاورد، به دست آوری، دستیابی، گردآوری، (الکترونیک) افزایش نیروی پیام ارسال شده هنگام انتقال از یک مرکز به مرکزی دیگر، (برق) بهره، یابش، تنظیم کننده ی بازده تقویت، بهبود یافتن، پیشرفت کردن، رونق یافتن، (در مورد ساعت) تند کار کردن، جلو رفتن، (نجاری) کام (که زبانه در آن قرار می گیرد)، تو رفتگی، فاق، باز یافتن

معنی : افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض، فایده دیدن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، پیش رفتن، رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن معانی دیگر : به دست آوردن، بردن، نایل شدن، جلب کردن، حاصل دادن، وارد شدن، وزن زیا

gain

<hr> سلطه یا اختیار کسب کردن، مهار کردن، تحت فرمان گرفتن

سلطه یا اختیار کسب کردن، مهار کردن، تحت فرمان گرفتن

gain control

<hr> ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

gain ground

<hr> (در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

(در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

gain on

<hr> 1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

gain time

<hr> وزن زیاد کردن، چاق شدن

gain weight

gained

<hr> معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت <hr> معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

gainer

<hr> شهر گینزویل (در شمال ایالت فلوریدا - آمریکا)

شهر گینزویل (در شمال ایالت فلوریدا - آمریکا)

gainesville

<hr> معنی : پر منفعت <hr> معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

معنی : پر منفعت معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

واژه های حرف "g" - جملات نمونه