جملات نمونه

<hr> (عدد نویسی رومی) هزار، (شیمی) برابر است با: meta-، مخفف:، مذکر، کتاب راهنما، متاهل، (فیزیک) جرم، مدول، میانگین، حد وسط، متر، میل، میلیون، دقیقه، ماه، (کانادا) استان مانی توبا، قرون وسطایی، مگا، (شیمی) فلز، سیزدهمین حرف الفبای انگلیسی، مرتبه دوازدهم یاسیزدهم، هر چیزی بشکل حرف m

(عدد نویسی رومی) هزار، (شیمی) برابر است با: meta-، مخفف:، مذکر، کتاب راهنما، متاهل، (فیزیک) جرم، مدول، میانگین، حد وسط، متر، میل، میلیون، دقیقه، ماه، (کانادا) استان مانی توبا، قرون وسطایی، مگا، (شیمی) فلز، سیزدهمین حرف الفبای انگلیسی، مرتبه دوازدهم یاسیزدهم، هر چیزی بشکل حرف m

<hr> melting point شیمى : نقطه ذوب، مخفف: نقطه ی گداز، عضو پارلمان، دژبانی، پلیس نظامی، مخفف: نقطهی گداز مخفف: عضو پارلمان مخفف: دژبانی، پلیس نظامی مخفف: پلیس سوار

melting point شیمى : نقطه ذوب، مخفف: نقطه ی گداز، عضو پارلمان، دژبانی، پلیس نظامی، مخفف: نقطهی گداز مخفف: عضو پارلمان مخفف: دژبانی، پلیس نظامی مخفف: پلیس سوار

<hr> (عامیانه) مادر، مام، مخفف:، ایالت ماساچوست، مام مخفف: ایالت ماساچوست مخفف: فوق لیسانس علوم انسانی

(عامیانه) مادر، مام، مخفف:، ایالت ماساچوست، مام مخفف: ایالت ماساچوست مخفف: فوق لیسانس علوم انسانی

<hr> (عامیانه - در خطاب) مادام، خانم، خانم thank you, ma'am! سپاسگزارم خانم!

(عامیانه - در خطاب) مادام، خانم، خانم thank you, ma'am! سپاسگزارم خانم!

ma'am

maar

<hr> (انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: mackintosh، پیشوند: (در نام های خانوادگی) فرزند، - زاده، - پور [macbride]، (خودمانی - درخطاب به پسر یا مرد) آی پسر!، آی آقا!، داداش !، مخفف: (انجیل) مکابی، پیشوندی بمعنی ' فرزند'، (noun) پیشوندی بمعنی ' فرزند'

(انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: mackintosh، پیشوند: (در نام های خانوادگی) فرزند، - زاده، - پور [macbride]، (خودمانی - درخطاب به پسر یا مرد) آی پسر!، آی آقا!، داداش !، مخفف: (انجیل) مکابی، پیشوندی بمعنی ' فرزند'، (noun) پیشوندی بمعنی ' فرزند'

<hr> معنی : ترسناک، خوفناک، وابسته برقص مرگ <hr> معانی دیگر : هولناک، مهیب، مرگبار (macaber هم می نویسند)

معنی : ترسناک، خوفناک، وابسته برقص مرگ معانی دیگر : هولناک، مهیب، مرگبار (macaber هم می نویسند)

macabre

<hr> معنی : سنگ فرش <hr> معانی دیگر : سنگفرش (کف خیابان و کوچه)، سنگ فرش کردن خیابان

معنی : سنگ فرش معانی دیگر : سنگفرش (کف خیابان و کوچه)، سنگ فرش کردن خیابان

macadam

macadamia

<hr> ماکائو (شهر و ناحیه ی کوچکی در جنوب خاوری چین سابقا تحت اداره ی کشور پرتغال)

ماکائو (شهر و ناحیه ی کوچکی در جنوب خاوری چین سابقا تحت اداره ی کشور پرتغال)

macao

<hr> معنی : نوعی میمون دنیای قدیم، بوزینه دمکوتاه شبیه انسان <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مکک (میمون های جنس macaca)

معنی : نوعی میمون دنیای قدیم، بوزینه دمکوتاه شبیه انسان معانی دیگر : (جانورشناسی) مکک (میمون های جنس macaca)

macaque

<hr> معنی : ژیگولو، ماکارونی، رشته فرنگی، جوان خارج رفته، نوعی پنگوئن یا بطریق <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) ماکارونی

معنی : ژیگولو، ماکارونی، رشته فرنگی، جوان خارج رفته، نوعی پنگوئن یا بطریق معانی دیگر : (خوراکپزی) ماکارونی

macaroni

<hr> معنی : نان بادامی، ادم لوده و مسخره، ادم جلف و خود ساز <hr> معانی دیگر : (نان شیرینی نارگیل دار) ماکارون، نان شیرینی مرکب از شکر و زرده تخم مره و بادام، ماکارونی

معنی : نان بادامی، ادم لوده و مسخره، ادم جلف و خود ساز معانی دیگر : (نان شیرینی نارگیل دار) ماکارون، نان شیرینی مرکب از شکر و زرده تخم مره و بادام، ماکارونی

macaroon

<hr> دو گلاس مک آرتور (سردار امریکایی)

دو گلاس مک آرتور (سردار امریکایی)

macarthur

macau

<hr> معنی : طوطی دم بلند امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مکو (انواع طوطی های جنس ara که رنگارنگ و دم دراز و بومی امریکای مرکزی و جنوبی هستند)

معنی : طوطی دم بلند امریکای جنوبی معانی دیگر : (جانورشناسی) مکو (انواع طوطی های جنس ara که رنگارنگ و دم دراز و بومی امریکای مرکزی و جنوبی هستند)

macaw

<hr> نمایشنامه ی ((مکبث)) اثر شکسپیر

نمایشنامه ی ((مکبث)) اثر شکسپیر

macbeth

<hr> (نام خاندان یهودی که از حدود 164 تا 37 پیش از میلاد بر فلسطین حکومت می کردند) مکابی (مکابیون)، خانواده میهن پرستان مکابی یهود، مکابیان

(نام خاندان یهودی که از حدود 164 تا 37 پیش از میلاد بر فلسطین حکومت می کردند) مکابی (مکابیون)، خانواده میهن پرستان مکابی یهود، مکابیان

maccabees

<hr> معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی <hr> معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، باتوم (چوب دستی پاسبان ها)، (ادویه) پوست جوز هندی، چماق زدن، فریب

معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، 

mace

<hr> مقدونیه (کشور باستانی که امروزه در یونان و بلغارستان و صربستان قرار دارد)

مقدونیه (کشور باستانی که امروزه در یونان و بلغارستان و صربستان قرار دارد)

macedonia

<hr> معنی : مقدونی <hr> معانی دیگر : وابسته به مقدونیه و مردم و فرهنگ آن، زبان مقدونی (از زبانهای اسلاو)

معنی : مقدونی معانی دیگر : وابسته به مقدونیه و مردم و فرهنگ آن، زبان مقدونی (از زبانهای اسلاو)

macedonian

<hr> معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر <hr> معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

macerate

<hr> معنی : لاغری، زجر <hr> معانی دیگر : خیساندن

معنی : لاغری، زجر معانی دیگر : خیساندن

maceration

mach

<hr> معنی : کارد بزرگ و سنگین <hr> معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

معنی : کارد بزرگ و سنگین معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

machete

<hr> نیکولو ماکیاولی (نویسنده و دولتمرد ایتالیایی)

نیکولو ماکیاولی (نویسنده و دولتمرد ایتالیایی)

machiavelli

<hr> وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

machiavellian

<hr> روانشناسى : ماکیاول گرایى

روانشناسى : ماکیاول گرایى

machiavellianism

<hr> قابلیت براده بردارى علوم مهندسى : قابلیت تراش

قابلیت براده بردارى علوم مهندسى : قابلیت تراش

machinability

<hr> بازرگانى : ماشین الات

machinary

<hr> معنی : دسیسه، تدبیر <hr> معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

معنی : دسیسه، تدبیر معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

machination

machinations

<hr> دسیسه کار، طراح نقسه

machinator

<hr> معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئاتر) دستگاههای تغییر صحنه و غیره (به ویژه در تئاتر یونان باستان)، هنر یا تمهید ادبی (مثلا وارد کردن عوامل ماورای طبیعه در داستان)

معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئات

machine

<hr> رمز ماشین، دستورالعمل های ماشین

رمز ماشین، دستورالعمل های ماشین

machine code

<hr> معنی : مسلسل، به مسلسل بستن <hr> معانی دیگر : به تیربار بستن، (جنگ افزار)، تیربار

معنی : مسلسل، به مسلسل بستن معانی دیگر : به تیربار بستن، (جنگ افزار)، تیربار

machine gun

<hr> معنی : زبان ماشین <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) زبان ماشین

معنی : زبان ماشین معانی دیگر : (کامپیوتر) زبان ماشین

machine language

machine learning

machine made

<hr> (مکانیک) پیچ (برای) ماشین، پیچ (برای) فلز

(مکانیک) پیچ (برای) ماشین، پیچ (برای) فلز

machine screw

<hr> (جمع) ماشین آلات و ابزار ماشین سازی (مانند دستگاه تراش و منگنه و مته و غیره)، ابزار ماشینی

(جمع) ماشین آلات و ابزار ماشین سازی (مانند دستگاه تراش و منگنه و مته و غیره)، ابزار ماشینی

machine tool

<hr> معنی : دستگاه، ماشین الات، ماشین ها، تشکیلات و سازمان <hr> معانی دیگر : ماشین آلات، ساختار، سازواره، اندامگان، سازمان، دم و دستگاه، بساط، (تئاتر) ابزار صحنه آرایی و تاثیرافزایی

معنی : دستگاه، ماشین الات، ماشین ها، تشکیلات و سازمان معانی دیگر : ماشین آلات، ساختار، سازواره، اندامگان، سازمان، دم و دستگاه، بساط، (تئاتر) ابزار صحنه آرایی و تاثیرافزایی

machinery

machines

<hr> علوم مهندسى : براده بردارى

علوم مهندسى : براده بردارى

machining

<hr> معنی : ماشین کار، ماشین ساز، چرخ کار <hr> معانی دیگر : ماشین چی، کارگر ماشین سازی

معنی : ماشین کار، ماشین ساز، چرخ کار معانی دیگر : ماشین چی، کارگر ماشین سازی

machinist

<hr> (تداعی منفی) مرد برتر پنداری، نرینه رفتاری (رفتار به طور غلو آمیز مردانه همراه با حس تفوق بر زنان)

(تداعی منفی) مرد برتر پنداری، نرینه رفتاری (رفتار به طور غلو آمیز مردانه همراه با حس تفوق بر زنان)

machismo

<hr> (مرد) نرینه رفتار (مردی که رفتارش به طور غلو آمیزی مردانه است و زنها را کوچک می پندارد)، مرد برتر پندار، مرد برتر پندار رجوع شود به:machismo

(مرد) نرینه رفتار (مردی که رفتارش به طور غلو آمیزی مردانه است و زنها را کوچک می پندارد)، مرد برتر پندار، مرد برتر پندار رجوع شود به:machismo

واژه های حرف "m" - جملات نمونه