جملات نمونه

<hr> مخفف:، مدرسه، ثانیه(ها)، بخش، دیدن، ببینید، نیمه، سری، شیلینگ، نشان، نقره، مفرد، تک، جد، جامعه، (فرزند) پسر، سوپرانو، جنوب، یوم سبت، مقدس، شنبه، ساکسون، دریانورد، سنا، سپتامبر، (عامیانه) does، در ساختن حالت ملکی اسم های مفرد و برخی ضمیرها، در ساختن حالت ملکی اسم های جمع که جمع آنها به s ختم نمی شود، پسوند:، نوزدهمین حرف الفبای انگ لیسی <hr> s _ نشان سوم شخص مفرد در زمان حال، پسوند:، نشان جمع برای اکثر اسم ها [hands یا shoes]

مخفف:، مدرسه، ثانیه(ها)، بخش، دیدن، ببینید، نیمه، سری، شیلینگ، نشان، نقره، مفرد، تک، جد، جامعه، (فرزند) پسر، سوپرانو، جنوب، یوم سبت، مقدس، شنبه، ساکسون، دریانورد، سنا، سپتامبر، (عامیانه) does، در ساختن حالت ملکی اسم های مفرد و برخی ضمیرها، در ساختن حالت ملکی اسم های جمع که جمع آنها به s ختم نمی شود،

s ('s)

s (-'s)

<hr> مخفف:، (انجیل) ساموئل

saba

<hr> معنی : روز تعطیل، یکشنبه، شنبه <hr> معانی دیگر : (یهودیان و برخی مسیحیان) یوم سبت، سبت، شنبه (که روز تعطیل و نیایش است)، (اکثر مسیحیان) یکشنبه

معنی : روز تعطیل، یکشنبه، شنبه معانی دیگر : (یهودیان و برخی مسیحیان) یوم سبت، سبت، شنبه (که روز تعطیل و نیایش است)، (اکثر مسیحیان) یکشنبه

sabbath

<hr> معنی : مربوط به یکشنبه <hr> معانی دیگر : وابسته به روز تعطیل آخر هفته (شنبه یا یکشنبه)، (s کوچک) دوران استراحت، وابسته به این دوران، رجوع شود به: sabbatical leave، سبتی، شنبه ای

معنی : مربوط به یکشنبه معانی دیگر : وابسته به روز تعطیل آخر هفته (شنبه یا یکشنبه)، (s کوچک) دوران استراحت، وابسته به این دوران، رجوع شود به: sabbatical leave، سبتی، شنبه ای

sabbatical

<hr> معنی : شمشیر، قداره، شمشیر بلند نظامی، با شمشیر زدن، با شمشیر کشتن <hr> معانی دیگر : شمشیر (بلند و کمی خمیده - ویژه ی سواره نظام)، با شمشیر زدن یا کشتن، sabre شمشیر بلند نظامی

معنی : شمشیر، قداره، شمشیر بلند نظامی، با شمشیر زدن، با شمشیر کشتن معانی دیگر : شمشیر (بلند و کمی خمیده - ویژه ی سواره نظام)، با شمشیر زدن یا کشتن، sabre شمشیر بلند نظامی

saber

<hr> دم از جنگ زدن، قدرت نمایی کردن، نیروی نظامی خود را به رخ کشیدن، نمایش نیروی نظامی

دم از جنگ زدن، قدرت نمایی کردن، نیروی نظامی خود را به رخ کشیدن، نمایش نیروی نظامی

saber rattling

<hr> (جانوران دارای دندان های نیشی که دراز و قلاب مانند هستند) شمشیر دندان، دشنه دندان، تیزدندان، دندان شمشیری

(جانوران دارای دندان های نیشی که دراز و قلاب مانند هستند) شمشیر دندان، دشنه دندان، تیزدندان، دندان شمشیری

saber toothed

<hr> (هر یک از اعضای قبیله ی sabine - در کوه های مرکزی ایتالیای باستان زندگی می کردند) سابین، رود سبین (در مرز میان ایالات تگزاس و لوئیزیانا - به خلیج مکزیک می ریزد)

(هر یک از اعضای قبیله ی sabine - در کوه های مرکزی ایتالیای باستان زندگی می کردند) سابین، رود سبین (در مرز میان ایالات تگزاس و لوئیزیانا - به خلیج مکزیک می ریزد)

sabine

<hr> معنی : رنگ سیاه، سمور، لباس سیاه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سمور شبدیز (به ویژه martes americana)، پوست سمور شبدیز، خز سمور سیاه، (جمع) پالتو خز سمور سیاه، (جمع - نادر) جامه ی سوگواری، مشکی

معنی : رنگ سیاه، سمور، لباس سیاه معانی دیگر : (جانورشناسی) سمور شبدیز (به ویژه martes americana)، پوست سمور شبدیز، خز سمور سیاه، (جمع) پالتو خز سمور سیاه، (جمع - نادر) جامه ی سوگواری، مشکی

sable

<hr> (از ریشه ی عربی)، کفش چوبی (که کشاورزان قرون وسطی می پوشیدند)، کفش چرمی که کف آن چوبی است، کفش چوبی روستاییان اروپا

(از ریشه ی عربی)، کفش چوبی (که کشاورزان قرون وسطی می پوشیدند)، کفش چرمی که کف آن چوبی است، کفش چوبی روستاییان اروپا

sabot

<hr> معنی : خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری، خرابکاری کردن <hr> معانی دیگر : کارشکنی، شر به پا کردن، کارشکنی کردن، خرابکارانه، کارشکنانه

معنی : خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری، خرابکاری کردن معانی دیگر : کارشکنی، شر به پا کردن، کارشکنی کردن، خرابکارانه، کارشکنانه

sabotage

<hr> معنی : خرابکار <hr> معانی دیگر : کارشکن، چوب لای چرخ گذار

معنی : خرابکار معانی دیگر : کارشکن، چوب لای چرخ گذار

saboteur

<hr> معنی : قداره، شمشیر بلند نظامی، با شمشیر زدن، با شمشیر کشتن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: saber، saber شمشیر بلند نظامی

معنی : قداره، شمشیر بلند نظامی، با شمشیر زدن، با شمشیر کشتن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: saber، saber شمشیر بلند نظامی

sabre

<hr> معنی : کیسه، عضو کیسه مانند جانور <hr> معانی دیگر : (گیاه یا جانور) چنته، رجوع شود به: sauk، مخفف: (آمریکا) فرماندهی استراتژیک هوایی

معنی : کیسه، عضو کیسه مانند جانور معانی دیگر : (گیاه یا جانور) چنته، رجوع شود به: sauk، مخفف: (آمریکا) فرماندهی استراتژیک هوایی

<hr> (هر یک از جهش های غیر ارادی و تند چشم از یک نقطه به نقطه ی دیگر مثلا هنگام خواندن) پرش چشم، چشم پره

(هر یک از جهش های غیر ارادی و تند چشم از یک نقطه به نقطه ی دیگر مثلا هنگام خواندن) پرش چشم، چشم پره

saccade

<hr> (شیمی - ترکیب قند و مواد آلی) ساکارید

(شیمی - ترکیب قند و مواد آلی) ساکارید

saccharide

<hr> معنی : ساخارین <hr> معانی دیگر : (شیمی) ساکارین (ترکیب سپید و بلورین به فرمول 500 - c7h5no3s بار از شکر نیشکر شیرین تر است)

معنی : ساخارین معانی دیگر : (شیمی) ساکارین (ترکیب سپید و بلورین به فرمول 500 - c7h5no3s بار از شکر نیشکر شیرین تر است)

saccharin

<hr> معنی : شیرین، قندی، ساخاریندار، شکری، محتوی قند <hr> معانی دیگر : بسیار شیرین و چسبان، شیره مانند، زیاده شیرین و غلیظ، (مجازی ) به طور مصنوعی و زننده شیرین، وابسته به یا ناشی از ساکارین، ساکارین دار، ساکارینی

معنی : شیرین، قندی، ساخاریندار، شکری، محتوی قند معانی دیگر : بسیار شیرین و چسبان، شیره مانند، زیاده شیرین و غلیظ، (مجازی ) به طور مصنوعی و زننده شیرین، وابسته به یا ناشی از ساکارین، ساکارین دار، ساکارینی

saccharine

sacco

<hr> (زیست شناسی) چنتیزه، انبانچه (به ویژه در گوش درونی)، ساکول

(زیست شناسی) چنتیزه، انبانچه (به ویژه در گوش درونی)، ساکول

saccule

<hr> (برخی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی) سرقبیله، رئیس ایل، ادم کله گنده یابانفوذ

(برخی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی) سرقبیله، رئیس ایل، ادم کله گنده یابانفوذ

sachem

<hr> معنی : عنبرچه <hr> معانی دیگر : (کیسه یا بالشتک که در آن پودر خوشبو می ریزند) عنبرچه، عنبرینه، شمامه، پودر خوشبو (که در کیسه می ریزند)، بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند

معنی : عنبرچه معانی دیگر : (کیسه یا بالشتک که در آن پودر خوشبو می ریزند) عنبرچه، عنبرینه، شمامه، پودر خوشبو (که در کیسه می ریزند)، بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند

sachet

<hr> معنی : خیک، خیگ، گونی، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، کیسه، ساک، جوال، یغما، غارت کردن، لخت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن <hr> معانی دیگر : چنته، انبان، توبره، گوال، گونده، (خودمانی - با: the) اخراج (از شغل)، پاکت بزرگ (کاغذی یا پلاستیکی)، در کیسه (یا گونی و غیره) ریختن، (خودمانی) اخراج کردن، بیرون کردن، به اندازه ی یک کیسه (sackful هم می گویند)، (زنانه) کت گشاد، (زنانه) پیراهن گشاد (shift هم می گویند)، (آمریکا - خودمانی) بستر، (فوتبال آمریکایی) کوارتربک را در پشت خط بازی بر زمین افکندن، چپاول (به ویژه چپاول شهر توسط قشون پیروز)، غارت، تاراج، چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، به یغما بردن، شراب سپید (اسپانیایی - در سده های 16و17 در انگلیس خواهان داشت)، شراب سک، شراب سفیدپر الکل وتل

معنی : خیک، خیگ، گونی، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، کیسه، ساک، جوال، یغما، غارت کردن، لخت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن معانی دیگر : چنته، انبان، توبره، گوال، گونده، (خودمانی - با: the) اخراج (از شغل)، پاکت بزرگ (کاغذی یا پلاستیکی)، در کیسه (یا گونی و غ

sack

<hr> (آمریکا - خودمانی) به رختخواب رفتن، به بستر رفتن

(آمریکا - خودمانی) به رختخواب رفتن، به بستر رفتن

sack out

<hr> مسابقه با کیسه (دو پای شرکت کنندگان در کیسه است و باید با جهش حرکت کنند)، مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده

مسابقه با کیسه (دو پای شرکت کنندگان در کیسه است و باید با جهش حرکت کنند)، مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده

sack race

<hr> معنی : کرباس، خرقه، پارچه کیسه دوزی، پارچه گونی <hr> معانی دیگر : (عهد باستان) پلاس (به نشان سوگواری یا پشیمانی می پوشیدند)، گوردین، رجوع شود به: sacking

معنی : کرباس، خرقه، پارچه کیسه دوزی، پارچه گونی معانی دیگر : (عهد باستان) پلاس (به نشان سوگواری یا پشیمانی می پوشیدند)، گوردین، رجوع شود به: sacking

sackcloth

sacked

<hr> به اندازه ی یکی کیسه، بقدر یک گونی

به اندازه ی یکی کیسه، بقدر یک گونی

sackful

<hr> معنی : گونی، غارتگری، چتایی <hr> معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و ارزان برای کیسه و غیره) گونی، پلاس، گوردین، درحال یورش وچپاول

معنی : گونی، غارتگری، چتایی معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و ارزان برای کیسه و غیره) گونی، پلاس، گوردین، درحال یورش وچپاول

sacking

<hr> وابسته به مراسم مذهبی، تقدیسی، آشویی، سپنتا، وابسته به یا در نزدیکی استخوان خاجی (sacrum)، سرینی، خاجی، وابسته به استخوان خاجی، عجزی

وابسته به مراسم مذهبی، تقدیسی، آشویی، سپنتا، وابسته به یا در نزدیکی استخوان خاجی (sacrum)، سرینی، خاجی، وابسته به استخوان خاجی، عجزی

sacral

<hr> معنی : نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی <hr> معانی دیگر : (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها دو رسم یعنی غسل و تعمید و عشای ربانی را اساسی می دانند) رسم دینی، آیین مذهبی، (گاهی s بزرگ) عشای ربانی (eucharist هم می گویند)، نان عشای ربانی، هر چیز مقدس، (قدیمی) قسم، عهد، سوگند، تقدیس کردن

معنی : نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی معانی دیگر : (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها دو رسم یعنی غسل و تعمید و عشای ربانی را اساسی می دانند) رسم دینی، آیین مذهبی، (گاهی s بزرگ) عشای ربانی 

sacrament

<hr> معنی : وابسته به مراسم مذهبی <hr> معانی دیگر : وابسته به مراسم اصلی مذهبی، وابسته به شعائر دینی، همانند مراسم اصلی مذهبی

معنی : وابسته به مراسم مذهبی معانی دیگر : وابسته به مراسم اصلی مذهبی، وابسته به شعائر دینی، همانند مراسم اصلی مذهبی

sacramental

<hr> رود ساکرامنتو (در کالیفرنیا - به خلیج سانفرانسیسکو می ریزد)

رود ساکرامنتو (در کالیفرنیا - به خلیج سانفرانسیسکو می ریزد)

sacramento

<hr> معنی : روحانی، وقف شده، مقدس <hr> معانی دیگر : سپنتا، اشو، مذهبی، دینی، وابسته به دین، مورد تکریم، محترم، همایون، آناهیتا، احترام انگیز، وقف، نثار، موقوف، تخصیص یافته، از آن (شده)، اخروی (در برابر: دنیوی secular)، مصون، ایمن، خاص

معنی : روحانی، وقف شده، مقدس معانی دیگر : سپنتا، اشو، مذهبی، دینی، وابسته به دین، مورد تکریم، محترم، همایون، آناهیتا، احترام انگیز، وقف، نثار، موقوف، تخصیص یافته، از آن (شده)، اخروی (در برابر: دنیوی secular)، مصون، ایمن، خاص

sacred

<hr> معنی : شخص مصون از انتقاد، گاو مقدس <hr> معانی دیگر : (مجازی) هر چیز که مراجع انتقاد آن را گناه بدانند

معنی : شخص مصون از انتقاد، گاو مقدس معانی دیگر : (مجازی) هر چیز که مراجع انتقاد آن را گناه بدانند

sacred cow

sacredly

<hr> تقدس، اختصاص، موقوفیت، مصونیت

تقدس، اختصاص، موقوفیت، مصونیت

sacredness

<hr> معنی : فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن <hr> معانی دیگر : حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کردن، فداکاری کردن، جانفشانی کردن، با زیان فروختن

معنی : فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن معانی دیگر : حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کر

sacrifice

<hr> معنی : فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی <hr> معانی دیگر : وابسته به قربانی یا فداکاری، جانفشانانه

معنی : فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی معانی دیگر : وابسته به قربانی یا فداکاری، جانفشانانه

sacrificial

<hr> معنی : توهین به مقدسات، سرقت اشیاء مقدسه، تجاوز بمقدسات <hr> معانی دیگر : تجاوز به مقدسات، سرقت اشیای مقدس، حرمت شکنی

معنی : توهین به مقدسات، سرقت اشیاء مقدسه، تجاوز بمقدسات معانی دیگر : تجاوز به مقدسات، سرقت اشیای مقدس، حرمت شکنی

sacrilege

<hr> معنی : موهن بمقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذبی <hr> معانی دیگر : وابسته به حرمت شکنی یا تجاوز به مقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی

معنی : موهن بمقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذبی معانی دیگر : وابسته به حرمت شکنی یا تجاوز به مقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی

sacrilegious

<hr> (معمولا مجاور تالار کلیسا) اتاق نگهداری از اشیای مقدس (به ویژه ظرف ها و جامه ها)، محل نگاهداری ظروف مقدسه کلیسا

(معمولا مجاور تالار کلیسا) اتاق نگهداری از اشیای مقدس (به ویژه ظرف ها و جامه ها)، محل نگاهداری ظروف مقدسه کلیسا

sacristy

<hr> وابسته به استخوان خاجی و استخوان تهیگاهی، خاجی - تهیگاهی، خاجی - خاصره ای، خاصره ای خاجی

وابسته به استخوان خاجی و استخوان تهیگاهی، خاجی - تهیگاهی، خاجی - خاصره ای، خاصره ای خاجی

sacroiliac

<hr> معنی : مقدس، قربانی کننده، قدوس <hr> معانی دیگر : بسیار مقدس، قدوسی، منزه

معنی : مقدس، قربانی کننده، قدوس معانی دیگر : بسیار مقدس، قدوسی، منزه

sacrosanct

<hr> معنی : استخوان خاجی، عظم عجز <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان خاجی، ساکروم، عظم عجز ajoz e azm

معنی : استخوان خاجی، عظم عجز معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان خاجی، ساکروم، عظم عجز ajoz e azm

واژه های حرف "s" - جملات نمونه